تناقض اعتیاد

اما نکته این است که آن تخم مرغ همیشه خیلی داغ نمی شود. در زندگی معتادان لحظه های ناب فراوانی وجود دارد. در مطالعه کلاسیک ۱۹۶۹ «توجه به کار: زندگی مصرف کنندگان هروئین در خیابان» که توسط دو جرم شناس به نامهای پربل و کیسی صورت گرفت، آنها دریافتند که معتادان تنها زمان کوتاهی در شبانه روز سرخوش می شوند. بیشتر زمان آنها مشغول کارکردن یا درگیرکاری های روزمره هستند. این برای خیلی از مصرف کنندگان کوکائین هم درست است. ما بیشتر تمایل داریم تا آنها را در بدترین وضعیت ها تصور کنیم، در حالی که پوست شان را با سرنگ خراش داده اند یا اینکه هر ۱۵ دقیقا یکبار مواد را داخل پایپ بریزند یا اینکه خط هروئین کشیده شده را با دماغ بالا بکشند. در ولع چنین گرسنگی است که نمی توان از یک معتاد انتظار داشت که بلند شود و راه خود را برود.

این وضعیت های پر تنش –با عملکرد عصبی بطور جدی مختل می شود-  که نزدیک ترین حالت به مصرف مواد است موضوعی فراتر از تنش های پرهیز و خودداری از مصرف است. اما در فاصله های روزهای سرخوشی مصرف معتادان به کوکائین درباره مسائل متعددی نگرانی دارند: اینکه باید شغل بهتری پیدا کنم؟ فرزندم را در مدرسه بهتری ثبت نام کنم، یا اینکه مراقب باشم رقیبم جای من را برای همیشه در محل کار نگیرد، به جلسه معتادان گمنام بروم؟ درمان را شروع کنم؟ یا به کلینیک دولتی ترک اعتیاد بروم؟ دقیقا در چنین فضای آرامی، درست زمانی است که معتادان می توانند کمک بگیرند یا تصمیم به ترک بگیرند و بسیاری از آنها چنین نیز می کنند. اما تصمیم به ترک مدت زمان زیادی می برد و برای کسانی که سلامتی، خانواده یا شغل شان را بشدت بخطر انداخته اند، بسیار بیشتر طول می کشد.

تناقضی که در ذات اعتیاد این است که: چگونه توانایی انتخاب همزمان در همنشینی با نیروی خود تخریب‌گر وجود دارد؟  نورا ولوکوف عصب شناس جانشین لشنر در ریاست موسسه ملی سومصرف آمریکا (نایدا) از سال ۲۰۰۳ می گوید، من هرگز به معتادی برنخوردم که خواسته باشد معتاد شده باشد. ارسطو هم به این پارادوکس  اشاره می کند. او از ترم «آکساریا» به عنوان اشتیاق یا میل قوی برای لذت که منجر به کنش های زیان آور برای خواسته های آگاهانه یا راحتی می شود نام می برد. هیوم از «آزادی» به عنوان قدرت اقدام یا انفعال با توجه به تعیین کنندگی اراده حرف می زند.

باید از خود بپرسیم ما تابحال به چند نفر برخوردیم که بر اساس اراده خودشان خواسته باشند چاق بشوند؟ خیلی از اتفاق ها و دستاوردهای منفی در زندگی بتدریج اتفاق می افتند. جین هیمن روانشناس می گوید، می توانیم تصور کنیم که یک معتاد انتخاب می کند که هر روز سرخوش باشد با وجودی که نمی خواهد معتاد باشد در حالی که انتخاب اینکه هر روز سرخوش باشی او را معتاد می کند.

بگذارید یک سیر معمول از اینکه این فعل و انفعالات چگونه عمل می کند را دنبال کنیم: در مراحل اولیه اعتیاد، الکل یا مواد بسیار جذاب هستند و در این در کنار افول فعالیت های پاداش دار مثل روابط عاطفی، کار، خانواده افول می کند. جذابیت مواد شروع به کم شدن می کند : نشانگان وخامت اوضاع بیرون می آید: پول زیادی خرج می کند، اطرافیان اش را دوست ندارد، سر کار مرتب نمی رود و رفتارهای مشکوک دارد، در حالی که مواد همچنان جذاب است چرا که دردهای فیزیکی معتاد و کمبودهای جسمی او را جبران می کند نشانگان ترک را پنهان می کند و معتاد دوز مصرف را بالاتر و بالاتر می برد. معتادان خود را در میانه دلایلی برای مصرف کردن و مصرف نکردن دو تکه شده در می یابند.

گاهی فشارهای خودملامتگری یا تکانه یک آگاهی سرنخی برای ترک اعتیاد را فراهم می کند. ویلیام ای. باروس یکی از برندگان جایزه نوبل و مصرف کننده هروئین، این تجربه را «ناهار عادی» توصیف می کند: لحظه یخ زده ای  که هر کسی می داند در ته چنگال چی چسبیده است. لاوفرود  که خود اقدام به ترک مواد و الکل کرده است در مجموعه ای که در سال ۲۰۰۹ به نام «لحظه های روشن» منتشر کرد، رویدادهایی را از بازیگرانی مثل الک بالدوین، جودی کالینز و دیگران نقل می کند که باعث شد به فکر بهبودی بیافتند، نقل کرد. بعضی از آنها خودشان اقدام به ترک کرده اند و بعضی دیگر کمکهای حرفه ای برای بهبودی گرفته اند. مضمون مشترک همه این داستانها این است که شخصیت ها از تصویر خودشان یکه می خوردند: این خودم نیستم، آن کسی که می خواهم باشم نیستم. یکی از معتادان الکلی پروسه زندگی با اعتیاد خودش را اینطور توضیح می دهد:« تو خودت را تکه تکه می کنی، هر قسمتی را جدا بررسی می کنی،به دردنخور ها را کنار می گذاری و قسمت های بدرد بخور را دوباره بازسازی می کنی و می گذاری دوباره اخلاق  برگردد.» اینها احساسات افرادی درمانده در مغز های بیمار نیست.در عین حال خاطرات خوش آب و رنگ و احساساتی هم نیست. بیماران هم تجربه های مشابهی را بازگو می کنند:«خدای من، من از کسی دزدی کردم؟ چه مادری هستم؟ قسم می خورم که دیگر تزریق نکنم».

پی‌نوشت

  • https://www.frontiersin.org/articles/10.3389/fpsyt.2013.00141/full#B26