چالش‌های سیاست ریشه‌کنی خشخاش در افغانستان

یکی از سیاست‌های کنترل تریاک در افغانستان که در سالهای اخیر به آن اشارات فراوانی شده است، سیاست ریشه کنی است. این سیاست بیشتر مدنظر قدرت های خارجی در افغانستان بویژه آمریکا بوده است. سیاست ریشه کنی با درنظر گرفتن سه عامل اثربخش مورد تاکید قرار می گیرد: اولا گفته می شود این سیاست  باعث می شود تخم خشخاش نابود شده و در نتیجه مواد مخدر برای توزیع، فروش و مصرف نهایی به میزان قابل توجهی کاهش می یابد؛ دوم این سیاست باعث گسترش یافتن نقش آفرینی دولت افغانستان در مناطق روستایی می شود که تحت حاکمیت ایلات محلی است؛ سوم این سیاست باعث می شود محاسبات مبتنی بر سود و ضرر کشاورزان تغییر کرده و کاشت خشخاش در فصل های آتی برای آنان پرسود نخواهد بود[۱].

با این وجود، شواهدی که گزارههای فوق را پشتیبانی میکند، اندک و گیج کننده هستند. در واقع میتوان گفتن سیاست ریشه کنی آمریکا، هیچ گاه منجر به نابودی میزان کافی از خشخاش نشده و لذا کاهش میزان معناداری از توزیع، فروش و مصرف نهایی را در پی نداشته است.  در سال ۲۰۰۷ گزارش های زیادی درباره اجرایی شدن این سیاست منتشر شد که مدعی بودند ۱۹٫۰۴۷ هکتار خشخاش در جریان دو برنامه PEF[2]  و GLE[3]  از میان رفته است. اما این برنامه ها تأثیر ناچیزی تولید خشخاش کلی این کشور نهادند، چه اینکه کل محصول افغانستان در همان مقطع رکورد بی نظیر جدیدی را ثبت کرد و به ۸٫۲۰۰ تن بالغ شد که نشان از افزایش صد در صدی نسبت به سال ۲۰۰۵ داشت. سیاست ریشه کنی در سال ۲۰۱۲، که گزارش ها از قبل دقیق تر شده بودند، منجر به نابودی ۹٫۶۷۲ هکتار خشخاش شد. با این حال تا سال ۲۰۱۴ تولید تریاک نسبت به سال ۲۰۱۲، ۷۳ درصد – یعنی حدود ۶٫۴۰۰ تن افزایش یافت[۴].

 از سوی دیگر در ارتباط با عامل دوم که مربوط به قدرتمند کردن دولت مرکزی و کمرنگ نمودن قدرت های محلی است، چندان موفقیت آمیز به نظر نمی رسد؛ چراکه از طرفی در سال های اخیر شاهد قدرت یابی چشمگیر دولت نبوده ایم و از طرف دیگر فرضا هم اگر این اتفاق بیفتد به معنای کاهش کشت خشخاش و یا ریشه کنی آن نخواهد بود چراکه فساد گسترده دولتی مانعی در این جهت بوده و چنانچه واضح است اقتصادمخدری، رانت و فساد به تولید و افزایش کشت خشخاش دامن خواهد زد. برخی از پژوهشگران معتقدند حضور دولت در پیشبرد این سیاست باید با استقلال بیشتر و با افزایش محسوس زیرساختهای فیزیکی و اجتماعی همراه شود.

در مورد عامل سوم باید گفت شواهد توجیه کننده آن بسیار محدود است. همچنین مشخص شده که منابع دستیار پیشین وزیر خارجه آمریکا در امور بین‌الملل مواد مخدر و ضمانت اجرای قوانین در خصوص این اظهار نظر که «تهدید ریشه کنی، تنها عامل بازدارنده علیه رشد خشخاش است» مبنای واقعی اندکی دارد. به علاوه هیچ شواهدی نیز از این ادعا پشتیبانی نمی کند که سیاست ریشه‌کنی ۲۵ درصد کل محصول تنها عامل بازدارنده مهم بوده و مانع کشت مجدد در سال های آتی می شود. نکته مهم دیگر این است که عمدتاً رویدادهایی که در یک منطقه از افغانستان به وقوع می پیوندد ارتباط اندکی با رفتار مردم در نواحی اطراف پیدا می کند، چه رسد به دیگر استانها. برای نمونه نابود سازی خشخاش در مناطق ناد علی و نهر سراج در هلمند مرکزی – که بالغ بر ۲۹ هزار هکتار خشخاش را در سال ۲۰۱۵ از بین برد – لزوماً تأثیری بر تصمیم کشاورزان در مناطق نوزاد و باغران واقع در شمال هلمند برای کشت خشخاش ندارد، زیرا شرایط اقتصادی – اجتماعی، سیاسی و محیطی غالب در این نواحی کاملاً متفاوت است[۵].

اداره بین المللی مواد مخدر و ضمانت اجرای قوانین زیرمجموعه وزارت خارجه ایالات متحده آمریکا برای اثبات قابلیت بازدارندگی سیاست ریشه کنی اشعار می دارد که تحلیل فضایی نشان از آن دارد که در سال ۲۰۱۱ تولید خشخاش در شعاع نیم کیلومتری مزارعی که در سال ۲۰۱۰ سیاست ریشه کنی در آن ها انجام شد، ۹۰ درصد کاهش یافته است[۶]. این در حالی است که این کاهش چشمگیر نه بدلیل سیاست ریشه کنی بلکه به دلایل دیگری چون اعمال محدودیت نیروهای نظامی خارجی و امنیتی کردن این مناطق و افزایش هزینه های کشت و توسعه بوده است. ذکر مثالی در اثبات این مسأله خالی از لطف نیست. تا قبل از حمله نیروهای نظامی افغانستانی و آمریکایی در سال ۲۰۱۰ به مرکز منطقه ای در استان هیلمند، میزان اراضی ای که به کشت خشخاش اختصاص پیدا کرده بود، ۶۰ درصد بود. پس از این حمله میزان زمین های زیر کشت به ۵ درصد کاهش یافت. کشاورزان در منطقه مرکزی هلمند در آن مقطع از حضور نیروهای دولتی و بین المللی در مناطق روستایی با این تعبیر یاد می کرده اند که «در هر جاده یک پایگاه آیساف[۷]» وجود دارد[۸].

بنابر این تحلیلهای جدید نشان از آن دارد که ریشه‌کنی نسبت به آنچه که دفتر مبارزه با جرم و مواد سازمان ملل متحد و اداره بین الملل مواد مخدر و ضمانت اجرای قوانین وزارت خارجه آمریکا می گویند، نقش چشمگیری در کاهش کشت خشخاش نداشته است. بررسی های میدانی نشان می دهد در برخی از مناطق، کشت خشخاش پیش از آنکه سیاست های شدید و مکرر ریشه کنی در آن منطقه اعمال شود به دلیل از دست رفتن شاخص های امنیتی منطقه کاهش یافته بود.

پی‌نوشت‌ها

[۱] .  Opium Poppy Eradication in Afghanistan: An Ill-Conceived Threat to Development, Jorrit Kamminga, MA, 2018.PDF.

[۲] – سیاست تسهیلات ضروری پولیوویروس

[۳] – سیاست ریشه کنی توسط استانداری‌ها

[۴] – مقابله با مواد مخدر: درس‌هایی از تجربیات آمریکا در افغانستان، گزارش اداره سرمفتش ویژه برای بازسازی افغانستان، ۲۰۱۸

[۵] – همان

[۶] همان

[۷] – نیروهای بین‌المللی کمک به امنیت

[۸] . ibid

 

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «کادراس» بلامانع است