چرا بروز اختلالات خلقی در زنان مصرف کننده مواد بیشتر از مردان است؟

تفاوت‌های جنسیتی در میزان سوءمصرف مواد به طور مداوم در جمعیت عمومی و نمونه‌های متقاضی درمان مشاهده شده است، به طوری که میزان مصرف، سوءمصرف و وابستگی به مواد مخدر در به طور قابل‌توجهی بالاتراست.  با این حال، بررسی های اپیدمیولوژیک اخیر نشان می دهد که این شکاف بین مردان و زنان در دهه های اخیر کاهش یافته است.  به عنوان مثال، نظرسنجی‌ها در اوایل دهه 1980، نسبت مردان به زنان دارای اختلال مصرف الکل را ۵ به ۱ تخمین زده بود، برخلاف نظرسنجی‌های اخیر که این نسبت تقریبا ۳ به ۱ گزارش شده است.

داده های حاصل از بررسی اپیدمیولوژیک در مورد الکل، مصرف مواد و سایر اختلالات روانپزشکی، نشان داد که مردان 2.2 برابر بیشتر از زنان در معرض سوء مصرف مواد هستند و 1.9 برابر بیشتراحتمال وابستگی به مواد مخدر دارند و این نسبت در مورد داروهای تجویزی کمتر است. اگرچه چندین مطالعه نشان می‌دهد که میزان مصرف داروهای تجویزی غیرپزشکی در بین زنان بیشتر از مردان است، به‌ویژه در مورد مسکن‌های مخدر و آرام‌بخش‌ها این امر صادق است.

تلسکوپ اصطلاحی است که برای توصیف پیشرفت سریع از شروع مصرف مواد تا شروع وابستگی و اولین پذیرش در درمان استفاده می شود. این پدیده به طور مداوم در تحقیقات مربوط به جنسیت و اختلالات مصرف مواد مشاهده شده است، هنگامی که زنان وارد فرآیند درمان سوء مصرف مواد می شوند، به طور معمول با علائم بالینی شدیدتری (مثلاً مشکلات پزشکی، رفتاری، روانی و اجتماعی بیشتر) نسبت به مردان ظاهر می شوند، علیرغم اینکه در مقایسه با مردان کمتر مواد مصرف کرده اند. تفاوت های جنسی در سازگاری‌های عصبی غدد درون‌ریز با استرس و سیستم‌های پاداش ممکن است باعث حساسیت زنان به سوء مصرف مواد مخدر و حتی عود مصرف شود.

نرخ اختلالات خلقی و اضطراب در طول زندگی  میان زنان به طور قابل توجهی بیشتر از مردان است و این امر میان زنان مصرف کننده مواد نیز بحرانی تر است.  مطالعات اخیرنشان داده اند که میزان شیوع 12 ماهه اختلالات خلقی و اضطرابی بین زنان مبتلا به اختلالات مصرف مواد به ترتیب 29.7 درصد و 26.2 درصد است. شایع ترین اختلال خلقی، اختلال افسردگی اساسی (4/15 درصد) و شایع ترین اختلال اضطرابی، فوبیای خاص (6/15 درصد) بوده است.

از آنجایی که مصرف مزمن الکل یا مواد مخدر ممکن است آسیب پذیری را در برابر ابتلاء به این اختلالات افزایش دهد، یا منجر به تغییرات ارگانیک شود که به صورت اختلال خلقی یا اضطرابی ظاهر شود، ارزیابی دقیق برای افتراق علائم گذرا ناشی از مواد از اختلالی که نیاز به درمان دارد، ضروری است. یکی از راه‌های انجام این کار، نظارت دقیق علائم در طول دوره درمان الکل یا مواد مخدر است. سابقه خانوادگی اختلالات خلقی/اضطرابی، شروع علائم خلقی/اضطرابی قبل از شروع اختلال مصرف مواد، و علائم خلقی/اضطراب پایدار در دوره‌های پرهیز، همگی به یک اختلال خلقی یا اضطرابی مستقل اشاره می‌کنند.

اگر یک اختلال خلقی یا اضطرابی مستقل تشخیص داده شود، درمان مبتنی بر شواهد که به اندازه کافی هر دو شرایط را برطرف کند، ضروری است. تحقیقات اندکی تفاوت‌های جنسیتی را در پاسخ به درمان‌های روان‌درمانی یا دارویی برای اختلالات خلقی و اضطرابی در میان افراد مبتلا به اختلالات مصرف همزمان مواد، و مطالعاتی که به طور همزمان عوامل مصرف مواد  مانند نالترکسون یا دی سولفیرام، به‌عنوان درمان اضافی با اختلالات خلقی یا اضطرابی مورد بررسی قرار دهند، اندک هستند.

90 درصد از موارد بی اشتهایی عصبی و پرخوری عصبی  در زنان یافت می شود. تخمین زده می شود که اختلالات خوردن میان زنان 2 تا 3 برابر بیشتر از مردان باشد. در میان زنان مبتلا به اختلالات مصرف مواد، نرخ بالای اختلال خوردن به ویژه انواع فرعی پاکسازی بولیمیا، گزارش شده است. همچنین، میان زنان مبتلا به  اختلال پرخوری، میزان سوء مصرف مواد بین زنانی که سابقه سوء استفاده جنسی یا فیزیکی ندارند، بیشتر است.  برای این گروه از زنان که همزمان با مصرف مواد از اختلالات دیگر نیز رنج می برند درمان پیچیده  و زمان بر است و نیاز به یک رویکرد چند رشته ای از جمله مشاوره تغذیه و نظارت دارویی دارد.  درمان های رفتاری مانند، درمان شناختی رفتاری،درمان بین فردی و دارودرمانی می تواتد موثر باشد.  اخیراً مطالعات انجام شده در میان انواع رویکردهای درمانی، روش «رفتار درمانی شناختی»[1] امیدهای روشنی را به درمان اعتیاد به ویژه میان زنان پیش روی مصرف کنندگان و درمان گران قرار داده است. رفتار درمانی شناختی، رویکرد درمانی کوتاه مدت است که به شناخت افکار و الگوهای رفتاری غیر مفید یا منفی کمک می کند. درمانگران با کمک به شناسایی افکار منفی و برخورد با آنها به صورت رفتار سازنده جایگزین، به بهبود رفتارهای منفی درونی شده در فرد کمک می کنند. این افکار اغلب از احساسات درونی مانند، ترس، شک و تردید به خود ناشی می شوند که غالباً افراد با روی آوردن به اعتیاد سعی در تسکین چنین افکار و احساسات ناخوشایندی دارند. در این روش معتادان در حال بهبودی می توانند در مورد تجربیات دردناک خود در یک محیط امن صحبت کنند و درمان به آنها کمک می کند تا راه هایی برای مدیریت مثبت این احساسات پیدا کنند. در نهایت، آنها می توانند عادات مخرب را با مهارت های مقابله ای مثبت جایگزین کنند.

باید گفت، اختلال سوء مصرف مواد میان زنان اغلب با سایر اختلالات روانی مانند افسردگی ،اختلال پرخوری و اختلال استرس همراه است. علاوه بر این زنانی که مصرف کننده مواد هستند، به طور همزمان با اختلالات دیگری مانند سلامت روان پس از طلاق، از دست دادن حضانت فرزندان روبرو هستند که درمان اعتیاد را برای آنها سخت تر می کند.  این امر در مورد درمان اختلال سوء مصرف مواد نیز وجود دارد؛ بسیاری از زنان باردار یا دارای فرزند خردسال به دنبال درمان نیستند یا درمان خود را زود رها می کنند. همچنین برخی از زنان از ترس از دست دادن فرزند معمولاً یا اعتیاد خود را پنهان می کنند و یا اصلاً به دنبال درمان نمی روند. به طور کلی ترکیب اموری مانند کار بیرون از منزل، مراقبت در منزل، مراقبت از کودک و سایر مسئولیت های خانوادگی به علاوه حضور مکرر در برنامه های درمان می تواند برای بسیاری از زنان فرآیند درمان را طاقت فرسا کند. بر اساس آمارها در ایالات متحده آمریکا از هر سه زن بیش از یک زن خشونت فیزیکی را از سوی شریک زندگی خود تجربه کرده است، قربانیان خشونت بیشتر در معرض ابتلا به بیماری های مزمن مانند چاقی، افسردگی و مصرف انواع مواد قرار دارند.

[1] Cognitive Behavioral Therapy