گرايش به اعتياد و سبک دلبستگی

مصرف مواد از یک سو به وسیله الگوبرداری، تقلید و تقویت در حوزه روابط فردی آموخته میشود و از سوی دیگر تحت تاثیر عوامل درون فردی همچون خودکارآمدی، شناختها و باورهای فرد قرار میگیرد. رفتارهای مصرف مواد از یک طرف به مصرف یا سوء مصرف مواد در میان الگوهای نقش خصوصاً والدین، دوستان و همسالان مربوط است و از طرف دیگر به نگرشها و باورهای مثبت الگوهای نقش در مورد مواد و نیز توانایی ادراک شده برای مصرف یا امتناع از مواد بستگی دارد.
در واقع مصرف مواد به عنوان رفتاری شناخته میشود که نتیجه تعامل بین عوامل فردی و بین فردی است؛ زمانی که یک نوجوان با ویژگیهایی همچون تابآوری و عزت نفس پایین، احساس طرد و جدایی از سوی خانواده، با باورها و نگرشهای مثبت نسبت به مواد در تعامل با موقعیتها و افرادی قرار دارد که ترغیب کننده یا تصدیق کننده مصرف مواد هستند، بیشتر در معرض مصرف مواد قرار میگیرد.
عواملی متعددی مانند وجود فقر مالی، مشکلات خانوادگی و تربیت نادرست فرزندان، اختلاف زناشویی، وجود الگوهای نامناسب و تابآوری پایین از عوامل عمده گرایش به اعتیاد میتواند محسوب شود. با وجود اینکه عوامل شروع مصرف ممکن است کنجکاوی باشد؛ عوامل تداوم آن میتواند با سبک دلبستگی ارتباط داشته باشد. جدایی از منبع ایمنی بخش میتواند با گسستگی ارتباط فرد با منابع انسانی اطراف و گرایش او به مصرف مواد برای فرار از ترسها، اضطرابها و… ارتباط داشته باشد. سه سبک دلبستگی ایمن، اجتنابی و دوسوگرا قابل تشخیص است؛ افراد ایمن ضمن تصدیق موقعیت به سادگی از دیگران کمک میگیرند، اجتنابگرها در تصدیق موقعیت و جستجوی کمک و حمایت با مشکل مواجهه میشوند و نشان برجسته دوسوگرها حساسیت بیش از حد نسبت به عواطف منفی و نگارههای دلبستگی است.[۱]
بالبی[۲] معتقد است که نیاز به دلبستگی یک نیاز نخستین است که از هیچ نیاز دیگری مشتق نشده است و نیازی اساسی برای تحول شخصیت است؛ او معتقد است امنیتی که به وسیله دلبستگی ایجاد میشود، مهمترین ویژگی روابط در سراسر زندگی و رابطهی اولیه را به عنوان الگویی برای روابط اجتماعی آینده معرفی میکند. در واقع مراقبتهای حساس و پاسخگو با فراهم ساختن آسایش، حمایت و حفاظت و همچنین کمک به آنها برای ایجاد الگوهای مثبت از خود و دیگران به عنوان یک پایگاه ایمن عمل میکنند. برعکس مراقبتهای نامناسب با اضطراب، عصبانیت، انکار استقلال و وابستگی به خود و سرکوبی نیازها و آسیبپذیری، مرتبط است.[۳]

تحقیقات نشان میدهد، تقلید از رفتار والدین، درونی سازی ارزشها و رفتارهای خانواده و شیوههای کنترل اجتماعی و انضباطی والدین، آمادگی فرزندان را برای مصرف مواد متاثر میسازد. به عبارتی سبک تعامل خانوادگی به عنوان یکی از مکانیزمهای تاثیرگذار بر سبک دلبستگی بسیار حائیز اهمیت است. وجود مشکلات خانوادگی و ارتباطی بیشتر در سبک تعامل خانوادگی افراد مبتلا به اختلال مصرف مواد، فراوانی بیشتر سبک دلبستگی ناایمن در فرزندان این خانوادهها را توجیه میکند.
بر اساس مطالعات انجام شده، بیتوجهی مادر نسبت به نیازهای فرزند باعث میشود خودتنظیمگری با موفقیت انجام نشود و ساختارهای روانی مرتبط با کنترل درونی رفتار شکل نگیرد؛ خودتنظیمگری به تلاشهای خود برای تغییر موقعیت شامل افکار، هیجانها، تکانهها، امیال، رفتارها و فرایندهای هیجانی گفته میشود. به عنوان مثال میان افراد مبتلا به سوء مصرف مواد، محرومیت اجتماعی بیشتر، خود تنظیمگری پایین و استرس بیشتری وجود دارد، در مقابل افراد با خود تنظیمگری بالاتر در مواجهه با شرایط استرسزا بهتر از خود در مقابل آسیبهای اجتماعی مانند اعتیاد محافظت میکنند.
بنابراین افراد دارای خودتنظیمگری پایین به امور و اشیای بیرونی وابستگی پیدا میکنند و مصرف مواد یکی از شیوههای جبران کمبودهای درونی آنها محسوب میشود. از این رو، میتوان از تجربیات آسیبزای دوران کودکی که مربوط به سرخوردگیهای شدید در ارتباط با مادر است به عنوان یکی از مکانیزم های تاثیرگذار بر سبک دلبستگی استفاده کرد. بیتوجهی بیشتر مادر نسبت به نیازهای کودکان در دوران کودکی در خانوادههای مبتلاء به اختلالهای مصرف مواد، فراوانی بیشتر سبکهای دلبستگی ناایمن در فرزندان این خانوادهها را توجیه میکند.
نهایتاً افراد دارای سبک دلبستگی ایمن هنگام مواجهه با استرسهای هیجانی به جستجوی حمایت اجتماعی میپردازند در حالی که افراد دارای سبک دلبستگی ناایمن برای خود تنظیمگری عاطفی به روشهای دیگر مانند مصرف الکل با مواد روی میآورند.
[۱] Ainsworth M. D. S, Blehar M. C, Waters E., Wall S., (1978). Editors. Patterns of attachment: a psychological study of the strange situation. Hillsdale, N. J: Erlbaum, 230-450.
[۲] Bowlby
[۳] Bowlby J. (1980). Editor. Attachment and loss: sadness and depression. New York: Basic Books.