گزارش نشست «منطقه خاکستری؛ بازخوانی چهاردهه تاریخ مناقشه ایران و اسرائیل»

عملیات طوفان الاقصی به عنوان یک اقدام ضدسیستمی، نظمسازی مورد نظر آمریکا، رژیم صهیونیستی و کشورهای محافظهکار سنی را برهم زد. این عملیات که عادیسازی روابط ریاض-تلآویو و عملیاتی شدن کریدور آیمک را تحتالشعاع قرار داد، باعث شد تا مناقشه ایران و رژیم صهیونیستی از «منطقه خاکستری» (شامل نه جنگ نه صلح، رقابت، تنش و نبرد اطلاعاتی و نیابتی) به سمت «منطقه قرمز» (جنگ) حرکت کند.
در این مسیر، صهیونیستها با پیگیری قواعد «جنگ ترکیبی» و تغییر دکترین بن گوریون، تلاش کردند در هفت جبهه مختلف و سه لایه امنیتی با ایران و محور مقاومت درگیر شوند. پس از گذشت ۱۵ ماه از این تحولات، ضرورت بررسی ابعاد پیدا و پنهان این منازعه ژئوپلیتیکی-ایدئولوژیکی با تمرکز بر جنگهای نامنظم احساس میشود.
بر این اساس، مؤسسه هماندیشی جهانی راه برتر (کادراس) در اولین نشست از سلسله نشستهای «تقابل ایران و اسرائیل؛ ابعاد پیدا و پنهان» با همکاری خانه اندیشهورزان به موضوع «منطقه خاکستری؛ بازخوانی چهار دهه تاریخ مناقشه ایران و اسرائیل» پرداخت.
دکتر سلمان رضوی، کارشناس برجسته مسائل اسرائیل در این نشست تخصصی، به تشریح روابط تاریخی ایران و اسرائیل پرداخت. وی بیان داشت: پیش از انقلاب اسلامی، به دلیل مخالفت افکار عمومی و ملاحظات فرهنگی و مذهبی، ایران علیرغم پذیرش اسرائیل در سازمان ملل، با قطعنامه تقسیم و تأسیس این رژیم مخالفت کرد و به آن رأی منفی داد. روابط ایران و اسرائیل در دوران پهلوی به سه دوره تقسیم میشود: دوره ناپایداری (۱۳۲۷-۱۳۳۲) که همزمان با نهضت ملی شدن صنعت نفت و دولت مصدق بود، دوره پایداری و تثبیت (۱۳۳۲-۱۳۴۲) که پس از کودتا آغاز شد، و دوره تحکیم روابط (۱۳۴۲-۱۳۵۷).

این کارشناس مسائل اسرائیل در ادامه افزود: عوامل متعددی در شناسایی اسرائیل توسط ایران نقش داشت که مهمترین آنها توانمندیهای نظامی و امنیتی اسرائیل، شرایط منطقهای و قرارگیری کشورهایی همچون عراق و مصر در جبهه مخالف ایران بود. همچنین درخواستهای مکرر رژیم صهیونیستی، فعالیتهای گسترده آژانس یهود در ایران و تأثیرگذاری لابیهای اسرائیلی که شاه در سفر سال ۱۳۲۸ خود به آمریکا با آنها آشنا شد، در این تصمیمگیری مؤثر بودند.
وی در تشریح روابط پس از انقلاب اسلامی اظهار داشت: این دوره ۴۵ ساله را میتوان به سه مقطع تقسیم کرد. دوره نخست، همزمان با جنگ تحمیلی بود که علیرغم اندیشههای ضد اسرائیلی، اولویت ایران دفع تجاوز عراق بود و وضعیت نه جنگ و نه صلح با اسرائیل حاکم بود. دوره دوم از فروپاشی شوروی تا حوادث ۱۱ سپتامبر را شامل میشود که با شکلگیری مقاومت اسلامی و حمایت ایران از گروههای فلسطینی همراه بود. در این دوره، اسرائیل به سمت مهار ایران از طریق نفوذ در کشورهای همسایه و وضع تحریمهای بینالمللی حرکت کرد.
دکتر رضوی در پایان خاطرنشان کرد: دوره سوم که از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تاکنون ادامه دارد، با تحولات عمیقی در منطقه همراه بوده است. در این دوره، درگیریهای غیرمستقیم ایران و اسرائیل شدت گرفت که جنگ ۳۳ روزه لبنان در سال ۲۰۰۶ نقطه عطف آن محسوب میشود. اسرائیل در این دوره با تمرکز بر ایرانهراسی، تلاش برای ائتلافسازی منطقهای علیه ایران، فشار برای تشدید تحریمها در موضوع هستهای و اقدامات خرابکارانه، سیاست تقابلی خود را به شدت افزایش داده است. همزمان، حمایت ایران از محور مقاومت و گروههای فلسطینی نیز گسترش یافته است.
دکتر منصور براتی، معاون پژوهشی مؤسسه کادراس در این نشست تخصصی به تحلیل روابط تاریخی ایران و اسرائیل پرداخت. وی در ابتدا بیان داشت: روابط ایران و اسرائیل در دوره پهلوی یک رابطه مثبت و حسنه بود. اسرائیلیها در آن دوره به دلیل درگیری با اعراب، به دنبال نزدیک شدن به ملتهای مسلمان غیرعرب بودند. آنها بر این باور بودند که پس از چهار دوره جنگ با دولتهای عربی، به این زودیها گشایشی در روابط اسرائیل و اعراب شکل نخواهد گرفت. ایران نیز علیرغم مخالفت اولیه با تقسیم سرزمین فلسطین، در آن دوره روابط خوبی را با اسرائیل شکل داد.

وی در ادامه افزود: پس از انقلاب اسلامی، با وجود ریشههای ضد صهیونیستی در اندیشه رهبران انقلاب و برخی اقدامات عملی مانند حضور یاسر عرفات در ایران، مسئولان اسرائیلی همچنان بر این باور بودند که امکان تداوم روابط با ایران وجود دارد. هرچند رویکرد ایران کاملاً مشخص بود، اما اسرائیلیها به دنبال شناسایی و آزمایش موقعیت بودند. در این راستا، گزارشهایی مبنی بر حمایت اسرائیل از ایران در جنگ تحمیلی وجود دارد، هرچند برخی منابع این گزارشها را رد میکنند.
این کارشناس مسائل اسرائیل ادامه داد: دوره شناسایی از سوی اسرائیلیها نهایتاً تا سال ۲۰۰۱ ادامه یافت. پس از حملات یازده سپتامبر و سقوط دولت صدام، اسرائیل بهتدریج ایران را بهعنوان دشمن اصلی خود تعریف کرد. در آن دوره، رئیس وقت موساد تلاش زیادی برای تغییر دکترین نظامی-امنیتی اسرائیل در قبال ایران داشت و از آن زمان تقابل جدی ایران و اسرائیل آغاز شد. دوره ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۱ را میتوان دوره امنیتیسازی ایران از سوی اسرائیل نامید که طی آن، ایران از طریق گروههای مقاومت تلاش میکرد ضرباتی را به اسرائیل وارد کند. در سال ۲۰۱۰ یا ۲۰۱۱، اسرائیل رسماً به سمت اقدام نظامی علیه ایران حرکت کرد و حتی نقشههایی برای حمله به تأسیسات هستهای ایران طراحی شد که البته با مخالفت گانتز، این طرح کنار گذاشته شد.
دکتر براتی در پایان خاطرنشان کرد: از آن زمان تا اکتبر ۲۰۲۳، دوره “جنگ سایهها” میان ایران و اسرائیل را شاهد هستیم که عمدتاً در قالب کمپینهای ترور، اقدامات مخفی و خرابکاری نمود یافته است. ترور دانشمندان هستهای، خرابکاری در سایتهای هستهای و حملات سایبری مانند ویروس استاکسنت از جمله این اقدامات بودهاند. همزمان، شاهد افزایش قدرت گروههای مقاومت پس از جنگ ۳۳ روزه هستیم که توانستهاند سطح جدیدی از بازدارندگی را در برابر اسرائیل تعریف کنند. در حالی که کشورهای عربی پس از چهار دوره جنگ، برای بقا از درگیری با اسرائیل دست کشیدند، گروههای مقاومت در سطح نامتقارن با اسرائیل درگیر شده و ضمن حفظ حیات خود، توانستند اسرائیل را به عقبنشینی وادار کنند که نهایتاً به عملیات طوفان الاقصی و تغییر کلی معادلات منطقه انجامید.
سهیل کثیرینژاد، پژوهشگر مسائل اسرائیل در این نشست تخصصی به تشریح روابط ایران و اسرائیل پس از انقلاب پرداخت. وی در ابتدا بیان داشت: سه سند مربوط به مارس ۱۹۷۹، دو ماه پس از پیروزی انقلاب، نشان میدهد که مقامات اسرائیلی همچنان به دنبال حفظ روابط با ایران بودند و تلاش میکردند با مقامات اقتصادی و نظامی ایران ارتباط برقرار کنند و امیدوار بودند بتوانند همان روال سابق را ادامه دهند.
وی در ادامه افزود: تقابل رژیم صهیونیستی با ایران پس از انقلاب را میتوان به چهار دوره تقسیم کرد. تقابل جدی از دهه ۷۰ شمسی آغاز شد. در تمام دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰، اسرائیلیها عمده فعالیتهای خود را به سمت خرابکاری در اهداف نظامی ایران سوق دادند. ویژگی مهم این دوره این بود که جغرافیای عملیاتها در داخل ایران بود و اسرائیل پایگاههای نظامی ایران را هدف قرار میداد. موساد مجری اصلی این اقدامات بود و سیاست ابهام و انکار از سوی اسرائیلیها دنبال میشد.
این کارشناس مسائل اسرائیل ادامه داد: مرحله دوم از حدود سال ۱۳۸۳ تا ۱۳۹۱ را شامل میشود که سطح منازعه متفاوت شد. در این دوره، ایران به لحاظ موشکی پیشرفتهای چشمگیری کرد و به موشکهای نسلهای مختلف شهاب با برد ۱۵۰۰ کیلومتر دست یافت. اسرائیل تمرکز خود را بر برنامه غنیسازی ایران قرار داد و حملات به سمت اماکن و دانشمندان هستهای سوق پیدا کرد. عملیاتهای موساد در این دوره از طریق کارتلهای مرتبط با جرایم سازمانیافته و اقلیتهای قومی انجام میشد، اما سیاست ابهام و انکار همچنان ادامه داشت.
کثیرینژاد در پایان خاطرنشان کرد: مرحله سوم از سال ۱۳۹۱ و پس از بهار عربی و مسائل سوریه آغاز شد. با افزایش حضور ایران در منطقه، اسرائیلیها علاوه بر خرابکاری در صنایع هستهای، در بُعد منطقهای نیز تلاش کردند به ایران ضربه بزنند. پایگاههای ایران در سوریه و عراق هدف قرار گرفت و علاوه بر تأسیسات هستهای و پایگاههای منطقهای، عوامل مؤثر ایران در منطقه نیز مورد حمله قرار گرفتند. در این دوره، مجری اقدامات از موساد به ارتش تغییر کرد و یک فرماندهی عمق در اسرائیل برای ضربه زدن به ایران ایجاد شد. جغرافیای عملیاتها به ایران و سوریه گسترش یافت، در حالی که پدافند خاصی در سوریه وجود نداشت و پایگاههای ایران به راحتی مورد هدف قرار میگرفت.
