چهار موج منازعه ایران و اسرائیل

مطالعه تاریخ تقابل اسرائیل و ایران نشان میدهد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، اسرائیلیها تا مدتی تصور میکردند میتوانند همان رویهای که در دوره رژیم پهلوی در ایران داشتند، بعد از انقلاب هم داشته باشند. ایران نفتخیز میتوانست منبع قابلاتکایی برای اسرائیل باشد و ضمناً یک بازار بزرگ برای محصولات اسرائیلی محسوب میشد که آنها نمیتوانستند به این راحتی از آن چشمپوشی کنند. اما اسرائیلیها خیلی زود متوجه شدند این تصور نادرست است و ایران با پیروزی انقلاب اسلامی دیگر تمایل ندارند با اسرائیل رابطه داشته باشد. به همین جهت بود که دوره تقابلی روابط اسرائیل و ایران شروع شد.
مرحله اول
با ورود رژیم صهیونیستی به تقابل خاکستری با ایران، مرحله اول شروع میشود. از نظر زمانی میتوانیم این مرحله را به ابتدای دهه ۱۳۷۰ تا اوایل دهه ۱۳۸۰ محدود کنیم. در این مرحله، تحلیل رژیم صهیونیستی این بود که ایران به واسطه دستیابی به سلاح هستهای میتواند برای اسرائیل خطرناک باشد و ایرانیها برای رسیدن به سلاح هستهای باید سه گام موازی را طی کنند: نخست، ساخت موشک دوربردی که بتواند با دقت قابل قبول، بمب هستهای را از ایران تا فاصله بیش از ۱۰۰۰ کیلومتری، به سرزمینهای اشغالی منتقل کند. دوم، تهیه مقادیر لازم مواد شکافتپذیر که از غنیسازی اورانیوم به دست میآید. سوم تولید بمب هستهای که از آن بهعنوان سرجنگی موشک استفاده شود.
در همین راستا، ضربه زدن به اولین جزء در دستور کار رژیم صهیونیستی قرار گرفت. با توجه به اینکه ایران در دوران دفاع مقدس مسیر تولید موشک را شروع کرده بود و در این زمینه به موفقیتهایی دست یافته بود، لذا جلوگیری از افزایش برد، دقت و کیفیت برنامه موشکی ایران برای اسرائیل اهمیت پیدا کرد. بدین ترتیب، ضربه زدن به توان موشکی ایران در این مرحله در دستور کار رژیم صهیونیستی قرار گرفت. در این مرحله از تقابل، بخش عمده عملیاتها توسط سرویس اطلاعاتی موساد، و در داخل ایران انجام میشد. مجموعه خرابکاریها در کارخانجات صنایع دفاعی ایران از جمله مجتمع پارچین در دهه ۱۳۷۰ در همین راستا قابل تحلیل است که منجر به شهادت چند نفر از کارکنان سازمانهای دفاعی جمهوری اسلامی ایران هم شد.
سیاست ابهام و انکار در این دوره از تقابل در اوج خود بود. دو طرف به هیچ وجه علاقهای به مطرح شدن این عملیاتها در رسانهها نداشتند و معمولاً اخبار این خرابکاریها هم به بیرون نشت نمیکرد. ضمناً مقامات دو طرف هم معمولاً هیچ واکنشی نسبت به این وقایع نشان نمیدادند. این سیاست ابهام و انکار باعث میشد ایران راحتتر انجام این خرابکاریها را بپذیرد، بدون اینکه واکنشی نشان بدهد.
مرحله دوم
مرحله دوم تقابل اسرائیل و ایران از اوایل دهه ۱۳۸۰ شروع میشود و تا اوایل دهه ۱۳۹۰ ادامه مییابد. ایران در سال ۱۳۸۲ اعلام کرد موشک جدیدی به نام «شهاب ۳» تولید کرده که قادر است اهدافی را در برد بیش از ۱۳۰۰ کیلومتری مورد اصابت قرار بدهد. بدین ترتیب اسرائیلیها در مرحله قبلی (که هدفش جلوگیری از دستیابی ایران به موشک دوربرد اسرائیلزن بود) موفق نشدند. حالا تلاشهای اسرائیل میبایست به سمت جزء دیگری از فناوری هستهای ایران – یعنی صنعت غنیسازی اورانیوم – برود. خرابکاری در تأسیسات هستهای ایران و ترور افراد اثرگذار در زمینه غنیسازی هستهای هدف اصلی رژیم صهیونیستی در مرحله دوم بود.
همانند مرحله اول، در این مرحله هم عمده عملیاتها در داخل ایران انجام میشد و مجری اصلی عملیات هم موساد بود. ترور شهید اردشیر حسینپور در سال ۱۳۸۵، ترور شهید مسعود علیمحمدی در سال ۱۳۸۸، ترور شهید مجید شهریاری و فریدون عباسی در سال ۱۳۸۹ و ترور شهیدان احمدی روشن و داریوش رضایینژاد در سال ۱۳۹۰ در این مرحله رخ دادند. با توجه به اینکه دولت صدام حسین در عراق در این مرحله سقوط کرده بود و آمریکاییها بر عراق سلطه داشتند، لذا سرویسهای امنیتی اسرائیل از این فرصت استفاده کردند و با تشدید حضور خود در این کشور و بهویژه اقلیم کردستان عراق، حملات خود را دقیقتر و کیفیتر کردند.
با توجه به توسعه فناوری سایبری در این سالها و استفاده روزافزون از این فناوری در ایران، حملات سایبری خرابکارانه هم در این دوره در دستور کار قرار گرفت. معروفترین حمله سایبری اسرائیل علیه ایران در این مقطه تولید بدافزار استاکسنت بود که در سال ۱۳۸۹ کشف شد و قصد داشت آسیبهای جدی به تأسیسات هستهای ایران وارد کند.
سیاست ابهام و انکار در این مرحله هم در دستور کار بود، اما از غلظت آن کاسته شد. مقامات امنیتی ایران بهصورت کلی عامل این عملیاتها را اسرائیل معرفی میکردند و اسرائیلیها هم در رسانههای خود، بدون اینکه مسئولیت این عملیاتها را بر عهده بگیرند، به نقل از رسانههای خارجی انجام این عملیاتها را به اسرائیل نسبت میدادند. با این حال هیچ گاه مقامات اسرائیلی بهصورت رسمی این حملات را بر عهده نگرفتند.
مرحله سوم
شکلگیری سلسله قیامهای موسوم به بهار عربی در کشورهای مختلف منطقه که منجر به ساقط شدن برخی حکومتهای مرتجع عربی شد، شرایط جدیدی در منطقه به وجود آورد که به دنبال آن، فتنه جدیدی تحت عنوان داعش گریبان سوریه و عراق را گرفت. با بالا گرفتن فتنه داعش در اوایل دهه ۱۳۹۰، دولتهای سوریه و عراق بهصورت رسمی از جمهوری اسلامی ایران درخواست کمک کردند و نیروهای مستشاری نظامی ایران برای جلوگیری از استقرار داعش در این دو کشور، به آنجا عازم شدند. این مسئله سبب شد تا حضور منطقهای ایران شدیداً گسترش یابد و رفتهرفته با مهار داعش، به تثبیت این حضور، نگرانیهای اسرائیل گسترش یافت. با توجه به اینکه در این دوره حضور ایران به نزدیکی مرزهای سرزمینهای اشغالی در سوریه رسیده بود، لذا دستگاههای امنیتی اسرائیل تصمیم گرفتند به استقرار منطقهای ایران در سوریه ضربه بزنند. حملات اسرائیل علیه پایگاههای ایران در سوریه و کاروانهایی که حامل تجهیزات و تسلیحات بود، در این مرحله اتفاق افتاد.
از ویژگیهای این مرحله این است که به دلیل افزایش شدید حجم عملیاتها و نیز نزدیکتر شدن تهدید، ارتش رژیم صهیونیستی به عنوان مجری اصلی عملیاتها وارد میدان شد که البته در مواقع لزوم از جانب موساد هم حمایت میشد. ارتش اسرائیل به واسطه نیروی هوایی خود و با استفاده از ضعفی که سوریه در پدافند هوایی داشت، حملات متعددی در سوریه انجام میداد که بخشی ازآنها ناظر به اهداف ایرانی بود و منجر به شهادت چندین نفر از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم شد. البته در این دوره حملات در داخل ایران متوقف نشد. خرابکاریهای هستهای در این مرحله ادامه داشت و ترور فرماندهان سپاه پاسداران (از جمله شهید حسن صیاد خدایی در سال ۱۴۰۱) هم رخ میداد.
یکی از مهمترین اتفاقاتی که در این دوره رخ داد، تغییر ساختار ارتش اسرائیل متناسب با تهدید جدید بود. رژیم صهیونیستی ابتدا با تشکیلواحد جدیدی تحت عنوان «فرماندهی عمق» در سال ۱۳۹۱ تلاش کرد در عمق راهبردی ایران (یعنی سوریه، لبنان و عراق) به اهداف ایرانی حمله کند و نهایتاً در سال 1398 با تغییر در ساختار ستادکل ارتش، معاونت جدیدی به نام «معاونت راهبرد و حلقه سوم» تأسیس کرد که وظیفه آن هدفگذاری اقدامات ارتش اسرائیل علیه ایران در این مقطع بود.
مرحله چهارم
شروع عملیات طوفانالاقصی در مهرماه ۱۴۰۲ واقعیتهای منطقه را چنان دستخوش تغییر کرد که میتوان گفت تقابل اسرائیل و ایران را هم وارد مرحله جدیدی کرد. این مرحله که هنوز ادامه دارد، ویژگیهای مخصوص به خود را دارد که از مهمترین آنها کنار رفتن سیاست ابهام و انکار از سوی هر دو طرف است. در این مرحله اسرائیل برای اولین بار ضمن ترور مقامات ارشد سپاه پاسداران مسئولیت این حملات را بر عهده میگیرد، و از سوی دیگر، ایران برای اولین بار از خاک خود سرزمینهای اشغالی را مورد حمله موشکی گسترده قرار میدهد.
در مرحله چهارم، جغرافیای درگیری به گونههای گسترده میشود که ایران، سوریه و لبنان را دربرمیگیرد. با وجود اینکه اسرائیل بعد از جنگ ۳۳ روزه ترجیح میداد در لبنان حملهای علیه منافع ایران انجام ندهد، ولی طوفانالاقصی این معادله را تغییر داد و جغرافیای لبنان هم وارد این رقابت شد. در این دوره حملات عمدتاً از جنس سخت و با حمله هوایی، توسط ارتش اسرائیل انجام میشد. همچنین ایران تلاش میکرد در ازای برخی از حملات، واکنش سخت نشان بدهد که مجموعه عملیاتهای وعده صادق نمونهای از آن است.
شرایط متغیر منطقه و پیچیدگیهایی که بهویژه بعد از طوفانالاقصی در جهان ایجاد شده است، پیشبینی آینده را دشوار میکند؛ ولی آنچه که میتوان با قاطعیت نسبی گفت این است که این احتمال بسیار جدی است که در تقابل اسرائیل و ایران مراحل دیگری هم شکل بگیرد که ویژگیهای مخصوص به خود را خواهد داشت.