اعتیاد به مثابه انحراف اجتماعی

یکی از جدی‌ترین بحران‌های اجتماعی امروز کشور، مسئله اعتیاد و ابعاد متفاوت آن است. در نظریات مختلف جامعه‌شناسی اعتیاد به عنوان یک آسیب و مسئله اجتماعی معرفی می‌شود. در واقع آسیب اجتماعی به هر نوع عمل فردی یا جمعی اطلاق می‌شود که در چارچوب اصول اخلاقی و قواعد عام عمل جمعی رسمی یا غیررسمی جامعه محل فعالیت کنش‌گران قرار نمی‌گیرد و در نتیجه با منع قانونی، قبح اخلاقی و اجتماعی روبرو است. به همین دلیل هر عمل و رفتاری که به نوعی انحراف و کج‌روی محسوب شود با طرد اجتماعی نیز همراه خواهد بود. مسئله اجتماعی، وضعیتی است که بیشتر مردم آن را غیرمطلوب می‌دانند و بر زندگی بسیاری از آنان به طور مستقیم و غیرمستقیم اثر گذاشته و خواستار حل و رفع آن هستند. بنابراین مسئله اجتماعی نوعی حالت بحرانی است که شامل بزهکاری نوجوانان، جرم، الکی بودن مزمن، خودکشی، اختلال روانی، طلاق، اعتیاد به انواع مواد، بیکاری و غیره می‌شود.

در خصوص تبیین انحرافات رویکردهای متفاوتی وجود دارد؛ که می‌توان در سه بخش زیست‌شناختی، روانشناختی و جامعه‌شناختی مورد بررسی قرار داد. در رویکرد زیست‌شناختی عوامل جسمی و زیستی بر انحرافات اجتماعی موثر است. در واقع در رابطه با تاثیر وراثت در انحرافات نظرات مختلفی وجود دارد؛ گروهی معتقدند وراثت اثر مستقیم بر بزهکاری دارد، به این معنا که هر فردی با خصوصیات جسمانی، روانی و اخلاقی متولد می‌شود که ممکن است در صورت وقوع جرم از سوی او دارای تناسب باشد.

رویکرد روان‌شناختی با تاکید بر تفاوت‌های فردی افراد، مانند نوع هوش و شخصیت، هر فرد را همچون شخصیت منحصر به فردی می‌داند که شناخت ریشه‌ها و عواملی که فرد را مستعد رفتار انحرافی می‌کند را نیازمند شناخت ویژگی‌های فردی او نظیر اختلالات شخصیتی، خشم، اضطراب، افسردگی، لذت‌جویی و غیره می‌داند.

دیدگاه‌های جامعه‌شناختی در حوزه انحرافات اجتماعی، توجه خود را به ساختارها، نهادها، فرایندها و عوامل اجتماعی موثر بر رفتار بشری متمرکز می‌کند و هر کدام از آنها روی یک مقوله تمرکز کرده‌اند. به عنوان مثال نظریه کنترل اجتماعی هیرشی[1] ، علت اصلی کج‌رفتاری را نبود کنترل اجتماعی می‌داند. بر اساس این نظریه افراد به طور طبیعی تمایل به کج‌روی دارند و اگر تحت کنترل قرار نگیرند دچار انحراف می‌شوند. یکی از راهکارهای کنترل اجتماعی، کنترل مستقیم است که جامعه یا خانواده به وسیله آن نظارت خود را بر افراد را اعمال می‌کند. در واقع نظریه کنترل اجتماعی به ویژه نظارت و کنترل جامعه و خانواده را بر افراد معتاد جهت همنوا کردن آنها با ارزش‌ها و هنجارهای جامعه امری ضروری می‌داند. طبق نظر هیرشی، بین تعلق خاطر افراد معتاد به خانواده، خویشاوندان و جامعه و تعهد و اعتقاد آنان به نظام هنجاری جامعه از یک سو و احتمال اعتیاد آنان از سوی دیگر رابطه معکوس وجود دارد.[2]

با توجه به اینکه اعتیاد پدیده‌ای چندجانبه و پیچیده است و عواملی مختلفی در بروز و شیوع آن دخیل می‌باشد، نمی‌توان به تنهایی یک نظریه و رویکرد را مورد بررسی قرار داد. اما به طور کلی بر اساس تحقیقات، عوامل اجتماعی در بروز انحرافات اجتماعی مانند اعتیاد نقش بسیار مهمی ایفا می‌کنند. در واقع زمانی که انحرافات اجتماعی، هر نوع آسیب و انحرافی مانند اعتیاد، از حد معمول بالا رود و درصد قابل توجهی از مردم را درگیر کند، دیگر نمی‌توان نگاه فردگرایانه به مسئله داشت، بلکه باید آن را به عنوان یک آسیب اجتماعی پذیرفت و ریشه و علل آن را در ساختارها و بنیادهای اجتماعی جامعه جستجو کرد.

رابرت مرتن از جمله جامعه‎شناسانی است که بر نقش مهم و اساسی محیط اجتماعی در شکل دادن به پدیده کج‌روی تاکید دارد. او وقوع رفتارهای کج‌روانه مانند اعتیاد را عمدتاً به اموری مانند ساخت اجتماعی و شرایط و موقعیت‌های اجتماعی که فرد در آن‌ها قرار داد، نسبت می‌دهد. در واقع مرتن، انحراف را نتیجه نارسایی‌های اجتماعی موجود در فرهنگ و ساختار اجتماعی یک جامعه می‌داند. و اعتیاد را زاده این شرایط اجتماعی و فرهنگی می‌داند که در چهار صورت ظهور می‌کند.

  • فرد در عین قبول اهداف اجتماعی، برای رسیدن به آن از وسایل غیرمقبول استفاده می‎کند. برای مثال ممکن است کسی از راه‌های غیرقانونی مانند قاچاق مواد به ثروت و موقعیت اجتماعی دسترسی پیدا کند.
  • فرد اهداف مورد قبول جامعه و راه‌های رسیدن بدان را نفی می‌کندد در این شرایط معمولاً افراد از جامعه منزوی می‌شوند و برخی برای جبران تنهایی و انزوای خود به مصرف مواد روی می‌آورند.
  • فرد اهداف و هنجارهای مورد قبول جامعه را رد می‌کند و اهداف و اصول مورد پذیرش خود را مطرح می‌کند.
  • فرد اهداف مورد قبول جامعه را نمی‌پذیرد، اما برای رسیدنه به مقاصد خود از وسایل مقبول جامعه استفاده می‌کند. در این مورد می‌توان ورود برخی به بدنه قدرت و کسب ثروت و قدرت اشاره کرد.

[1] Hirschi

[2] Fredrickson, B. L. (2008).The Role of positive Emotion in Positive Psychology: The Broaden and Build Theory of Positive Emotion. Journal American Psychologist, 56, 218-226.

 

دکتر علی مراد حیدری
دانشیار دانشگاه حضرت معصومه(س)
بازنشر این مطلب صرفاً با ذکر منبع «کادراس» بلامانع است.