بی ثباتی چالش مهم افغانستان در جنگ با مواد
افغانستان از ابتدای استقرار به عنوان موجودیت سیاسی مستقل در ١٧۴٧ و بعد از تشکیل اولین «لویه جرگه» که به پادشاهی احمدشاه دورانی منتهی شد، یک دولت چند قومی و به تعبیر مدرنِ جمعیتشناسی سیاسی یک دولت موزائیکی بود. موقعیت جغرافیایی افغانستان این کشور را در میانه برخورد حوزههای نفوذ و منافع قدرتهای بزرگ به صفحه شطرنجی بدل کرد که در طول دو سده بعد از استقرار اولین دولت در آن همچنان تجلی تضاد منافع است. جنگهای استعماری که به «بازی بزرگ» نام گرفت، سرنوشت این کشور را در قرن نوزده، بیست و همچنین بیست و یکم تحت تاثیر خود قرار داده است. این کشور در فاصله ١٩٣٣ تا ١٩٧٣ یکی از آرامترین دورههای حیات سیاسی خود را تجربه کرد. در سال ١٩۶۴ اولین قانون اساسی افغانستان تصویب شد، اما در فاصله کوتاهی میان تجربه آرام سیاسی و اتحاد همه اقوام در سرزمینی مشترک ، حمله ١٩٧٩ شوروی و بدنبال آن جنگ داخلی آرزوها برای توسعه سیاسی و آرامش ملی را بر باد داد. زخمهای افغانستان هنوز التیام نیافته بود که حمله ٢٠٠١ ایالات متحده به بهانه مقابله با تروریسم بار دیگر کشور را گرفتار دوره طولانی از ناآرامی و خشونت کرد. در واقع این کشور به عنوان یکی از کمتوسعهیافتهترین کشورهای جهان[۱] در تاریخ متأخر خود از قرن نوزدهم همواره از جنگ، تجاوز خارجی، ناامنی و بیثباتی داخلی رنج برده است.[۲]
بعد از پایان جنگ سرد تعداد برخی کشورها در ورطه ناآرامی ناشی از درگیریهای قومی (همانند بالکان)، جنگ داخلی یا اشکالی از بروز انقلابهای آرام یا خشن افتادند. تعدادی با وخامت بیشتری به وضعیتهای هشدار آمیزبشر دوستانه منتهی شد. خطوط هویتی، زبانی، نژادی، قومی، ملیت، طبقه، کاست و حتی ریشههای قومی در یک سرزمین منابع سرشاری برای جنگهای محدود در فردای فروپاشی عصر دو قطبی فراهم کرد. مجموع این عوامل موجب تحولاتی در اشکال حاکمیتهای سیاسی شد: از یک سو، تعداد واحدهای سیاسی و از سویی دیگر میزان بیثباتی این واحدها بیش از هر زمان دیگری افزایش پیدا کرد. در چنین شرایطی بود که به تدریج زمینههای شکنندگی دولتها به مجموعهای از فاکتورهای بهم وابسته و پیچیده گره خورد.
این فاکتورها عمدتاً از ناتوانی دولتها در تامین امنیت سرزمینی شروع شد و به ناتوانی دولت در تأمین «کالاهای عمومی» گسترش پیدا کرد[۳]. اما نکته حائز اهمیت در ازدیاد دولتهای درمانده خاورمیانه (عراق و سوریه) در کنار افغانستان، نضج گرفتن و تقویت پایگاهها و شبکههای تروریسم بینالمللی در مناطقی است که پیشتر با وضعیت دولت درمانده دست و پنجه نرم میکردند.
این تحلیل از زمینههایی سخن میگوید که به ورشکستگی و درماندگی دولتها منجر شده، با مداخلات و حملات خارجی قوت میگیرد و در نهایت با غیبت دولت از قلمرو سرزمینی راه برای رقبای دولت و بویژه بازیگران فروملی/فراملی در قالب گروههای تروریستی با بهرهگیری از اقتصاد مخدری باز میکند. چرخه در هم شکستن دولتها[عمدتا دهه ۷۰ و ۸۰]، تلاش برای بازسازی آنها و مواجهه با بازیگران تروریستی[دهه ۹۰ و ۲۰۰۰] که دیگر در معادلات قابل کنترل قرار نمیگیرند، بخش مهم و مغفولی از تروریسم مخدری [نیمه ۲۰۰۰] است که باید ذیل طیفی از دولت درمانده و جایگزینهای آن دیده و تحلیل شوند. به همین اعتبار دولت درمانده دیگر موضوعی ملی و حتی منطقهای نیست، بلکه پیامدهای آن پای دیگر کشورها و قدرتها را هم به صحنه تنظیمگریهای قدرت و موازنه سیاسی باز خواهد کرد.[۴] درهمین رابطه، با ظهور دولتهای درمانده، مفاهیمی همچون مدیریت بحران[۵]، بازسازی دولت[۶] یا پروژههایی همچون دولت-ملتسازی بروز و ظهور یافتهاند.
سقوط طالبان در ۲۰۰۱ بدنبال حملات ناتو به رهبری آمریکا و به بهانه مقابله با مرکز هدایت تروریسم بنیادگرای طالبان صورت گرفت. اندکی بعد برگزاری نشست بُن[۷] و امضا توافق آن راه تشکیل دولت و تصویب قانون اساسی جدید افغانستان که در نشست لویه جرگه قانون اساسی در ژانویه ۲۰۰۴ پیش بینی شده بود را هموار کرد. دولت جدید افغانستان این بار نیز باید مسئولیت همه نابسامانیهای جهانی و منطقهای در نبرد دشوار برای توسعه ملی افغانستان به دوش بکشد. ارتباط میان توان نظام سیاسی و ثبات و تداوم آنها و تاثیرگذاری مستقیم مسئله کشت خشخاش و تولید تریاک بر آن یکی از مسائل پیچیده و در عین حال از موانع جدی پیش روی دولت بوده است.
افغانستان را در بهترین حالت دولتی شکننده[۸] و در بدترین وضعیت دولتی درمانده[۹] میخوانند. با این حال، کالاهای عمومی معمولا در روستاهای سراسر کشور گاه به سختی تامین میشود. باید پرسید تأمین کالاهای عمومی در چنین بستر سیاسی/اجتماعی ناآرام و پرتلاطمی از چه اصلی پیروی میکند؟ ملاحظه نظام قدرت و اقتدارات محلی/عرفی با تمرکز بر حوزه وسیعی از سازمانهای عرفی میسر میشود که منابع اولیه نظم عمومی در افغانستان هستند. اهمیت این سازمانهای غیررسمی قدرت در تأمین کالای عمومی و نظام توزیع مایحتاج روستاها است[۱۰]. این بخش با تأکید بر اهمیت نظام سازمانهای غیررسمی در انجام کارکردهایی که بطورکلاسیک از دولت انتظار آن میرود، درصدد مرور زمینههای فروپاشی این سازمانها در دهه ۱۹۸۰ است.
اهمیت شناسایی ویژگیهای سیاسی/اجتماعی کارکردی روستاها از آن رو است که مسئله کاشت مواد به زندگی روستایی افغانستان پیوند خوررده است. این موضوع از یک سو به ماهیت دولت و کیفیت کارکردهای آن و از سوی دیگر به حیات اجتماعی-اقتصادی روستاییان باز میگردد. در این بخش با بررسی روند فروپاشی زندگی روستایی در افغانستان از دهه ۱۹۸۰ و تداوم آن در دهه ۱۹۹۰ تا امروز و روند دولتسازی افغانستان بعد از حمله ۲۰۰۱ مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد. همچنین به نسبت این موضوعات با مسئله مواد، ناامنی در عرصه عمومی و تشکیلات دولت [قدرت مرکزی] پرداخته خواهد شد. پاسخ به مسائل طرح شده در پرتو ارتباط تنگاتنگ با مسئله مواد و کشت خشخاش صورت میگیرد.
از این رهگذر، با فاصله گرفتن از تلقیهای رایج در خصوص مسئله کشت خشخاش در افغانستان، سعی میکنیم مناظرات موجود در مورد اهمیت امنیت غذایی در زندگی روستایی افغانستان، استراتژی بقا در زندگی کشاورزان افغان، چرایی ناکارآمدی برنامه امحاء مزارع کوکنار، دیدگاههای منتقد استراتژیهای صرف مقابله بدون جایگزینهای پایدار در توسعه روستایی و کنار گذاشتن دیدگاه سودمحور و اهمیت تجاری خشخاش برای کشاورزان افغانستان را در ارزیابی از چرایی کاشت خشخاش برجسته کنیم.
از آنجایی که مسئله مواد مخدر باید در زیر چتر توضیح بزرگتری از مسئله کشت خشخاش به عنوان چارهای برای بقا حیات و البته تنگنایی در توسعه روستایی افغانستان دیده شود، پیوند بلاواسطهای با کیفیت نظام حکمرانی محلی/ملی دارد. از این جهت مسئله «روستا» در کانون تحولات دولتسازی و کارکردهایی است که معمولا از دولت مدرن انتظار میرود. با در پیش گرفتن چنین رویکردی یعنی توجه به اهمیت سیاسی روستا، کارکرد اقتدارات محلی، نظام تأمین مایحتاج، الگوهای کشت و مناسبات زمین داران/مالکان/صاحبان مزارع، گروهبندی زارعان، زمین داران و بررسی ذینفعان میتوان بطور کلی به مسائل تعیین کننده کشت «خشخاش» به گونهای پرداخت که کشت خشخاش را راهبردی برای بقا و نه الزاما کسب سود میبیند و استراتژیهای همزمان و متوازنی را برای مبارزه با آن پیشبینی کند. توانمندی نظام اقتدار محلی و روستایی در توزیع این کارکرد و حتی در امتناع از تأمین چنین کارکردی است که اهمیت آنها را به عنوان بازیگران غیر قابل انکار روند دولت سازی از پایین[۱۱] پیش روی ما مینهد[۱۲].
ارتباط مستقیم میان شیوه حکومتداری و کشت خشخاش در عین حال موضوع تحقیقات و سیاستگذاریهای متنوع و درازمدتی در افغانستان بوده است. یکی از محققان بینالمللی که بیش از بیست سال در روستاهای افغانستان مشغول تحقیق و بررسی سازوکارهای کشت خشخاش، ارتباطات اجتماعی و تناظرات سیاسی آن بوده است، در آخرین تحقیق خود به نام «ساخت دولت در شن؛ چگونه تریاک افغانستان را از پا انداخت»[۱۳]، توضیح میدهد که مبارزه با کاشت و تولید موادمخدر درگیر چه رقابتهای محلی است؟ چگونه در بعضی مناطق منع کشت ادامه پیدا کرده است؟ چرا کشت به لحاظ جغرافیایی پراکنده شده است؟ چه تصمیماتی کشاورزان را در کاشت خشخاش یا جایگزین کردن بذر دیگری تحت تاثیر قرار میدهد؟ چگونه در بعضی مناطق کشت به رفاه نسبی کشاورزان منتهی شده و برنامه امحاء در بعضی مناطق به شورش روستایی و عملاً تولید بیشتر ناامنی و خشونت منجر شده است. بیش از هر نکته دیگری این اثر به نقش سیاسی روستاها و قدرت سیاسی آنها اشاره دارد. موضوعی که بیش از ۳ دهه است در افغانستان نادیده گرفته میشود.
پینوشتها
[۱]. World Investment Report 2018
https://unctad.org/sections/dite_dir/docs/wir2018/wir18_fs_af_en.pdf
[۲] .J.J. Roberts, The Origins of Conflict in Afghanistan, 2003.
-[۳] به لحاظ مفهومی دولت های ورشکسته دولتهای فاقد سه گروه عملکرد دولت سرزمینی هستند: دارای انحصار قدرت در توسل به زور نیستند، قادر به تامین امنیت مرزی نیستند و در سطح سرزمینی نیز قادر به تامین منظم کالاهای عمومی نیستند. نگاه کنید به :
Bayramzadeh, Kamal. (2015) Les Etats faillis et le Terrorisme International. Dans Revue de la Faculté de droit de l’Université de Liège – ۲۰۱۵/۱. Available on : http://editionslarcier.larciergroup.com/resource/extra/9782804480042/Doctrine_RFDL_N15_1_WEB-2.pdf
[۴]. Surge Sur. (2005) Sur Les Etats Défaillant. Commentaire, n°۱۱۲, hiver 2005 Available on : https://www.diplomatie.gouv.fr/IMG/pdf/0502-SUR-FR-2.pdf
[۵]. Crisis Management
[۶]. State Reconstruction
[۷]. Bonn
[۸]. Fragile State
[۹]. Failed State
[۱۰]. Brick, Jennifer.(2008). The Political Economy of Customary Village in Rural Afghanistan. Prepared for the Annual Meeting of the Central Eurasian Studies Society, Washington, DC. Department of Political Sciences, University of Wisconsin- Madison, USA.
[۱۱]. State building from bottom
[۱۲]. Jennifer Brick Murtazashvili (2016). Informal Order and the State in Afghanistan. Cambridge University Press.
[۱۳]. David Mansfield (2015). “A Satate Built on Sand: How Opium Undermined Afghanistan”. C Hurst & CO.
بازنشر این مطلب صرفاً با ذکر منبع «کادراس» بلامانع است