سه شنبه , ۱ خرداد ۱۴۰۳

اعتیاد به عنوان بیماری مغزی

باید پرسید، چه چیزی اعتیاد را یک بیماری مغزی معرفی می کند؟ این اعتیاد با تغییراتی در ساختار و عملکرد مغز پیوند خورده است که اساسا آن را یک بیماری مغزی بر می سازد. لشنر در مقاله ای (که برای امروز قابل تامل است) در ساینس ۱۹۹۷ این را می نویسد. اما این ادعا نمی تواند درست باشد. هر تجربه ای مغز را تغییر می دهد از یادگرفتن یک زبان جدید تا پیدا کردن مکان ها و راهها در یک شهر جدید. قطعا این نیز درست است که همه تغییرات در مغز به یک اندازه برابر نیستند. یعنی مثلا یادگرفتن زبان فرانسه همان کسب عادت مصرف کراک نیست. به‌علاوه فعال شدن شدید سیستم های خاصی در مغز، باعث دشوارت شدن ترک برای مصرف کننده می شود. عوامل ژنتیکی شدت و کیفیت تاثیر ذهنی مواد را در کنار قدرت اشتیاق و شدت علایم  ترک تحت تاثیر قرار می دهد.(۱۹)

فرآیند اعتیاد تا حدودی از مسیر کنش دوپامین که یکی از انتقال دهنده های عصبی اولیه مغزی است، می گذرد. دوپامین بوجود آورنده مسیر یا مدار پاداش است که در مقابل غذا یا سایر محرکهای اصلی برای بقا فعال می شود. تقویت دوپامین  به صورت یک سیگنال آموختنی عمل می کند که ما را تشویق به خوردن، انواع روابط و دیگر لذت ها می کند. به مرور زمان مواد، بصورت تقلیدی از محرک‌های طبیعی عمل می کند. با هر کام گرفتن یک سیگار یا تزریق هرویین یا نوشیدن نوشیدنی‌ها، سیگنال یادگیری در مسیر پاداش تقویت می شود و در کاربردهای آسیب پذیر این مواد، ویژگی های انگیزشی را یادآور غذا خوردن یا عمل جنسی می داند.

برجستگی اصطلاحی است که معمولا عصب شناسان برای توصیف مصرف مواد توسط معتادان به‌کار می برند که بیشتر نوعی حس خواستن یا در طلب بودن یا دوست داشتن است. [منظور از برجستگی این است که رفتار خاصی مثل کشیدن مواد یا نوشیدن الکل تبدیل به مهمترین فعالیت شخص شود و بر تفکر، احساس و رفتار او تاثیر بگذارد]. موقعیت برجستگی بواسطه توسعه مدارهای عصبی شکل می گیرد که تجربه بدست آمده از ناحیه زیرین مغز –قسمتی که ventral tegmentum نامیده می شود- را بسرعت به مناطق نوکلئوس آکامبنس [مرکز خواستن یا ولع] و هیپوکامپوس و قشر پیشانی مغز که با پاداش، انگیزه، حافظه، قضاوت، ولع و برنامه ریزی مرتبط هستند، می فرستد.

دیگر فیبرهای عصبی از بخش «جلوی پیشانی مغزی» [۱] منطقه ای که در قضاوت و امتناع دخیل است به سمت آن قسمتهایی از مغز که کنترل رفتار را برعهده دارند، حرکت می کنند. یکی از روانشناسان این پدیده را به شکل به یاماندنی توصیف می کند:« جنگ علیه موادمخدر،جنگ ما بین مدارهای پاداش ربوده شده است که فرد را برای خواست مصرف هل می دهد با لوب پیشانی مغزی، که فرد را کنترل می کند. (۲۰). به واژه «ربوده شده» دقت کنید، که میانبری است برای توصیف مصادره مدارهای مغزی در جریان مصرف مواد که البته استعاره منطقی بنظرمی رسد [(۲۱), p. 1715]. در دستان محض گرایان بیماری مغزی، با وجودی که ربوده شدن در کنار یک فرآیند همه یا هیچ چیز[از اعتیاد] قرار گرفته است، بیماری مغزی به «سوئیچ مغزی» وصل شده است که  با یک تلنگر به مغز، دیگر هیچ درمانی[راه فراری] برای معتاد وجود ندارد (۲۲). لشنر می گوید:«ممکن است که با کنش ارادی مصرف مواد شروع شود، اما به محض اینکه شما مواد مصرف کردی شما معتاد می شوی و دیگر نمی توانی به اعتیاد بگویی بس است، متوقف شو؛مثل اینکه شما به یک سیگاری نمی توانی بگویی،امفیسیما نگیر(۲۳).

مدارهای پاداش نیز بشدت در ولع مصرف [۲] دخیل هستند. چنین ولعی یک گونه ی خاص از تمایلات است که خود را در برانگیختگی ناگهانی و یک دفعه ای مصرف نشان می دهد که در عملا به سرنخ های مرتبط با مصرف مواد وصل است. فقط صدای باز شدن بطری ویسکی، دود سیگار یا  نگاه یک دوست [هم بازی] قدیمی معتاد می تواند جرقه اشتیاق را با افزایش دوپامین راه بیاندازد. برای مصرف کننده ای که تلاش می کند ترک کند، این یک احساس پر تنش است و ابدا لذت بخش نیست. چرا که هجوم میل به مصرف بنظر می رسد بیشتر در نتیجه افسردگی است، مصرف کنندگان در چنین وضعیتی کورکورانه ای احساس ناامیدی سرگشتگی و بی پناهی می کنند. (۲۴)

در یک نمایش فوق العاده حیرت انگیز از فناوری مغز، دانشمندان با استفاده از PET (توموگرافی با گسیل پوزیترون یا برش نگاری هسته ای از مغز) و اسکن های fMRI  موفق شدند عصب های همبسته با ولع مصرف را ببینند. در یک نمونه آزمایشی دیگر، مشخص شد که معتادان با مشاهده ویدئوهایی از کسانی که سرنگ یا پایپ کراک در دست داشتند، دچار تحریک مغزی در کورتیس پیشانی، آمگیدالا و دیگر بخشهایی از مغزشان می شدند که با مشاهده تصاویر شروع به فعالیت و تحریک شدن می کرد. (۲۵) در حالی که تماشای محتواهای خنثی مثل منظره هیچ تغییرشاخصی را نشان نمی داد).  حتی در مصرف کنندگانی که چندین ماه  پیش ترک مصرف کرده بودند نیز تغییرات عصبی ممکن است تداوم یابد و مصرف کنندگان در برابر استفاده ناگهانی و شدید مصرف آسیب پذیر بودند.  این جمله معروف و آشنا «مغز شما به مواد معتاد است» که همچنان در گوش ما زنگ می زند، شعاری بود که در ۱۹۸۷ توسط یک خیریه پیشگیری آمریکایی اختراع شد آنهم برای اینکه نشان دهند مواد چگونه بر مغزمعتاد تاثیر می گذارد، تخم مرغی (مثلا به جای مغز) را در داخل تابه ای داغ (مثلا به جای مواد) با حرارت روشن قرار دادند و تخم مرغ شروع به خرد شدن می کرد. نتیجه سوختن مغز بود: امروز خود مغز جایگزین تخم مرغ داغ شده است.

پی‌نوشت‌ها

[۱] prefrontal cortex

[۲] cue-induced” craving

 

بازنشر این مطلب صرفاً با ذکر منبع «کادراس» بلامانع است.

همچنین ببینید

نشست علمی اقتصاد مخدری در افغانستان از تریاک تا مت آمفتامین

موسسه کادراس با همکاری مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه برگزار می کند:   اقتصاد مخدری در …