روابط خانوادگی با معنای وسیع عاطفی از آغاز تاریخ بشر برای اعضای جامعه امری روشن بوده است. محققین اجتماعی معتقدند که جامعه متشکل از خانوادهها است. بر اساس قدیمیترین نوشتههای اخلاقی، جامعه هنگامی نیروی خود را از دست میدهد که افراد به وظایف خانوادگی خویش عمل نکنند. مثلاً کنفوسیوس اعتقاد داشت که خوشبختی و ترقی از آن جامعهای است که افراد به عنوان یک عضو خانواده، رفتاری صحیح و کامل داشته باشند، بدین معنی که هیچ کس از وظایف خود نسبت به فرزندانش روگردان نباشد. زیرا خانواده پایه اساسی و سازنده مهمترین ساخت اجتماع است و وجود همه نظامهای دیگر اجتماعی بستگی به مشارکت در نظام خانوادگی دارد. رفتار ناشی از نقشی که در خانواده آموخته میشود، نمونه رفتار در سایر قسمتهای جامعه خواهد بود.
یکی از نتایج سودمند روانکاوی فروید این است که محققان و مردم را با تاثیر عظیمی که حوادث کودکی و زندگی خانوادگی در شخصیت انسان دارد، آشنا کرد. طبق نظریه او شخصیت کودک طی شش سال اول زندگی فرم اصلی خودرا مییابد و روابط موجود در خانواده مثل، خشونت، میزان محبت، میزان استقلال کودک در تصمیمگیریهایش و سازگاری یا عدم سازگاری والدین عواملی هستند که شخصیت کودک را میسازند. باید به خاطر داشت که هر کودک از مراحل خاص رشد زیستی و عاطفی میگذرد و طی این مراحل احساسات و صفات منفی از قبیل تنفر، دشمنی، ترس، پرخاشگری، اضطراب و گناه به وجود میآید. این حالات در یک محیط خانوادگی تقلیل مییابد. بنابراین سالهای اولیه زندگی یک فرد، سالهای تکوین و تاثیرپذیری است. اگر در خانواده هیجانات و طغیانهای مکرر عاطفی روی دهد، رشد عاطفی کودک به آسانی متوقف میشود. کودک گرفتار این مشکل میشود که از یک طرف احتیاجات عاطفی خود را ارضاء کند و از طرف دیگر خود را روبرو با مشکل میبیند و در مورد هدایت خویش یعنی نقش خود، هم به عنوان فرد و هم به عنوان عضو خانواده و اجتماع دچار ابهام و پشیمانی میشود. علاوه بر دوران کودکی، نوجوانی و بلوغ نیز از دورههای بسیار مهم زندگی است. با شروع سالهای نخست دهه دوم زندگی، تحول شگفتانگیز بلوغ آغاز میشود که دارای جنبههای گوناگون جسمی، روانی و اجتماعی است که خود زمینهساز بسیاری از مشکلات میباشد.
یافتههای پژوهشی نشان میدهد جوانانی که سازگاری کمتری دارند با مشکلات بسیاری روبهرو هستند و غالباً مورد خشونت، خصومت، آزار و اذیت و بیاعتنایی قرار گرفته و از پذیرش همراه با احترام، اعتماد و محبت محروم بودهاند. یکی از جنبههای مهم رفتار پدر و مادر، اقتدار و کنترل صحیح در مقابل خودمختاری است. والدینی که از قاطعیت همراه با محبت و اعتماد برخوردارند، در هدایت، نظارت و تربیت فرزندان موفقترند. یک نوجوان در سن بحرانی عمیقاً به راهنمایی، حمایت و همکاری، اعتماد، انضباط، درک متقابل، دلسوزی، محبت و احترام نیازمند است و کوتاهی پدر و مادر در هریک از جنبهها موجب گرایش فرزندان به گروههای ناسالم یا وابستگی به دوست و همسالان نامناسب خواهد شد.، وابستگیهایی که آغاز بسیاری از ناهنجاریهاست. والدین آگاه و عاقل با رفتار همدلانه و صمیمانه خود سعی میکنند از بروز ناهنجاریها پیشگیری کنند.
تقریباً در تمام پژوهشها نقش موثر روابط خانوادگی در پدید آمدن اعتیاد و تداوم آن یا درمان اعتیاد و پیشگیری از آن مورد تایید قرار گرفته است. همه افراد شخصیت و رفتار مبارز ندارند که بتوانند هنگام بروز مشکلات با موفقیت عمل کنند و بحرانهای زندگی را به خوبی پشت سر بگذارند. بعضی از انسانها در برابر موقعیتهای استرسزا به شدت احساس درماندگی میکنند، در چنین موقعیتهایی خانواده دارای روابط خوب و عاطفی رضایتبخش میتواند تکیه گاه مطمئنی برای فرد باشد. افزایش حضور والدین در منزل، تقویت ارتباطهای عاطفی میان اعضای خانواده، توجه به ارزشهای اخلاقی و معنوی در زندگی و اهمیت قائل شدن پدر و مادر برای مبانی اعتقادی، ارزشی و مذهبی کمک میکند که فرد با به کارگیری راهکارهایی از جانب خانواده، بتواند زندگی خویش را کنترل کند.
هر نوع کمبود عاطفی یا روابط آشفته در خانواده، فرد را به دنبال عامل تسکیندهنده میکشاند و این خطر بزرگ به ویژه وقتی جدی میشود که گروههای سودجو به آسانی مواد مخدر را توزیع میکنند و باندهای قاچاق به این فاجعه دامن میزنند. در خانوادههای امن، آرامش دهنده و اطمینان بخش، نوجوان میآموزد که هر خطری را نباید در زندگی تجربه کرد و میپذیرد که تحت هیچ شرایطی و حتی در اوج مشکلات، مواد را تجربه نکند. بنابراین خانواده را میتوان جایگاهی دانست که اعضای آن در یک تعامل پیچیده بسیاری از الگوهای رفتاری، عاطفی و هیجانی خود را با یکدیگر مبادله نموده و به انتقال حالات و نشانهها و حساسیتهای خود میپردازد. بر اساس دیدگاههای غالب در روانشناسی خانواده، سازمان روانی و شخصیتی فرد در درون خانواده شکل گرفته و به رشد و کمال میرسد. از این نظر خانواده را جایگاه اولیه یادگیریها و خاستگاه بسیاری از تنشها، ناکامیها، موفقیتها و انحرافات دانست و یکی از عمده عوامل موثر در شرایط اعتیادزا قلمداد مینمایند. با توجه به اینکه اعتیاد به عنوان یک مشکل و یک آسیب اجتماعی انسانها را تحت تاثیر قرار داده است به موازات افزایش دانش انسان، اعتیاد نیز گسترش یافته و از پیچیدگی بیشتری برخوردار شده است.
خصوصیات روانی – شخصیتی معتادان به مواد مخدر، صرفاً ناشی از مصرف مواد نیست، بلکه معتادان قبل از اعتیاد دارای نارساییهای روانی و شخصیتی عدیدهای بودهاند که بعد از اعتیاد به صورت مخربتری ظاهر و تشدید شده و لذا مسئله معتاد، تنها مصرف مواد نیست بلکه در اصل رابطه متقابل شخصیت او و اعتیاد مطرح است.از طرفی عوامل متعددی در سطح خانواده و جامعه به این امر کمک میکنند.
بازنشر این مطلب صرفاً با ذکر منبع «کادراس» بلامانع است