امروزه طرح اعتیاد به عنوان یک بیماری مغزی، بسیار فراگیر شده و انتقادات اندکی بدان مطرح شده است. مدل بیماری مغزی به اشتباه بر این امر دلالت دارد که مغز ضرورتاً مهمترین و مفیدترین سطح تحلیل برای فهم و درمان اعتیاد است. در این مقاله ضمن بررسی محدودیتهای «پزشکی زدگی بیش از حد» به این موضوع پرداخته میشود که چرا داشتن چشم انداز گستردهتری در مورد مشکلات افراد معتاد برای فهم مساله اعتیاد و فراهم کردن مراقبتهای بهینه ضروری است- در حالی که همزمان بر جایگاه ضروری [درمان] دارویی در کلیت دستگاه درمان اعتیاد اذعان دارد. به عبارت کوتاهتر، مدل بیماری مغزی بُعد انتخاب در اعتیاد، توانایی رویارویی با انگیزه ها و همچنین این واقعیت بنیادین که افراد به دلایل مختلفی مواد مصرف میکنند را، نادیده میگیرد. این مساله که مردم به دلایل مختلفی مواد مصرف میکنند زمانی آشکار می شود که بیماران خویشتندار می شوند در حالی که همچنان برای کسب پاداش در حوزه کار و روابط تلاش میکنند. خوشبختانه مصرف کنندگان، قربانی گرفتار در بند «مغزهای ربوده شده» خود نیستند و می توانند بهبودی را انتخاب کنند.
مقدمه
در سال ۱۹۷۰ آسیای جنوب شرقی در هرویین با خلوص بالا و تریاک غرق شده بود. پزشکان نظامی در ویتنام معتقد بودند نزدیک به نیمی از مردان در حال خدمت در ارتش آمریکا، تریاک یا هرویین مصرف کرده اند [(۱), p. 1046] و بین ۱۰ تا ۲۵ درصد از آنها معتاد هستند. مرگهای ناشی از بیش مصرفی مواد در حال اوجگیری بود. در ماه مه ۱۹۷۱، این بحران در تیتر یک روزنامه نیویورک تایمز نمودار شد: «اپیدمی اعتیاد به هرویین سربازان ارتش آمریکا در ویتنام»(۲). «ریچارد نیکسون»، رئیس جمهور وقت وحشتزده از پیوستن سربازان تازه از جنگ برگشته به صفوف معتادان درون شهرهایی که خود با مسائل زیادی درگیر بودند، دستور آزمایش الزامی اعتیاد را برای ارتش صادر کرد. هیچ سربازی نمی توانست سوار هواپیمای بازگشت شود مگر اینکه تست اعتیاد ادرار میداد. اگر جواب آزمایشی مثبت بود، سرباز مصرف کننده می بایست در برنامه سم زدایی ارتش شرکت میکرد۳).)
«عملیات جریان طلایی»[۱] همانطور که ارتش آن را به همین نام می خواند، با موفقیت پایان یافت. به گواه مدیر جدید ارتش، غالب سربازان مصرف کننده مواد مخدر مصرف را قطع کردند. تقریبا همه سربازانی که بازداشت شده بودند، آزمایش دوم ادرار را با موفقیت از سرگذراندند (۴). به محض اینکه سربازان به خانه بازگشت اشتیاق مصرف هرویین نیز خوابید. مشتقات تریاک احتمالاً به آنها کمک میکرد تا خستگی و وحشت جنگ را تاب بیاورند اما در بازگشت به آمریکا این زندگی غیر نظامی بود که به روال برمی گشت. آزارهای فرهنگ مصرف مواد، قیمت بالای هرویین و ترس از بازداشت بخاطر مصرف از جمله دلایل اصلی کنار گذاشتن مصرف بود که سربازان آمریکایی به «لی رابینز»، جامعهشناس دانشگاه واشنگتن می گفتند. رابینز مسئولیت ارزیابی برنامههای تست اعتیاد را از سال ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۴ بر عهده داشت (۵). یافتههای رابینز بسیار تکان دهنده بود. او دریافت که تنها ۵ درصد از مردانی که در ویتنام معتاد شده بودند در طول ده ماه بعد از بازگشت لغزش کرده بودند و ۱۲ درصد در طول سه سال بعد از بازگشت دچار لغزش شدند. بنابر نوشته رابینز، این نرخ شگفت انگیز بهبودی حتی وقتی آنها مجدداً در معرض مواد مخدر قرار گرفتند، در مقابل این فهم عرفی قرار دارد که معتقد است هرویین، بهدلیل میل شدید به مصرف و شروع دوباره اعتیاد بعد از قرار گرفتن در معرض آن، مادهای است که موجب رنج معتادان میشود (۱). دانشمندان از این نتایج به عنوان نتایج «انقلابی» و «خط شکن» تقدیر کردند. [(۶), p. 215] این واقعیت که معتادان میتوانستند هرویین را ترک کنند و بدون مواد زندگی کنند این باور را که «یک معتاد همیشه معتاد است» خدشهدار کرد.
متأسفانه نتایج بهدست آمده بهتدریج یه تاریخ پیوست. در نیمه دهه ۱۹۹۰، این عبارت تکراری پذیرفته شده که «یک معتاد همیشه یک معتاد است»، مجدداً ظهور کرد و این بار با یک گزاره عصبمحورانه مبنی بر اینکه «اعتیاد یک بیماری مزمن و عودکننده مغزی است» مجدداً طرح شد (۷). [این تعریف از اعتیاد] بی وقفه توسط «آلن آی لشنر»، روان شناس ترویج می شد که بعدها به ریاست موسسه ملی سومصرف مواد (نایدا) منصوب شد.[۲] امروزه نیز همین دیدگاه، دیدگاه غالب درباره اعتیاد را در این حوزه تشکیل به حساب میآید.(۸). مدل اعتیاد به عنوان بیماری مغزی جزء اصلی آموزش مکتب پزشکی و دورههای آموزشی درمانگری اعتیاد است و بهنظر میرسد حتی در گفتارهای مقابله با مواد گنجانده شده در آموزههای دبیرستانی هم جای خود را باز کرده است. (۹) بیماران مصرف کننده در مراکز بازپروری میآموزند که دچار یک بیماری مغزی مزمن شدهاند. انجمن پزشکی اعتیاد آمریکا که بزرگترین گروه حرفهای پزشکان متخصص در مسائل و مشکلات اعتیاد در این کشور است، اعتیاد را «یک بیماری مزمن اولیه حافظه، انگیزه و سیستم پاداش مغز و مدارهای مرتبط با آن» می خواند(۱۰). مسئولان مبارزه با موادمخدر در دوران کلینتون، دابلیو. بوش و باراک اوباما همگی از چارچوب بیماری مغزی از دورهای به دوره دیگر حمایت کردند(۱۱). در تولیدات مختلف فرهنگی در برنامههای مختلف تلویزیونی، در هوم باکس آفیس، در سریال هایی مثل نظم و قانون، و یا بر روی جلد مجله تایم، نیوزویک، مدل بیماری مغزی تبدیل به دگمی شبیه همه عقاید راسخ و غیرقابل انتقاد شده است و بهطور خاص بدون هیچ پرسشی مورد پذیرش قرار گرفته است.(۱۲–۱۵).
ممکن است [این مدل] به شکل گرفتن ارتباطات عمومی خوبی منجر شده باشد، اما آموزش عمومی بدی هم حول آن شکل گرفته است. در عین حال استدلال میکنیم که [مدل بیماری مغزی] اساساً علم ناصوابی است. مدل بیماری مغزی تنها یک عنوان سازی بدیهی از یک مشکل قدیمی نوع بشر نیست. این مساله با این فرض مرتبط است که اگر قادر به شناسایی ریشه های زیستشناختی اعتیاد بشویم، به دنبال آن فرد مبتلا به بیماری شناسایی می شود. در چنین برداشتی آسیب دیدن بدان معنی است که فرد نمی تواند زندگی اش را کنترل و انتخاب کند و در نتیجه پاسخگو شناخته شود. امروزه نیز بهنظر می رسد، بحث تصویربرداری مغزی، در خدمت به اثبات بصری این باشد که اعتیاد یک بیماری مغزی است. اما علوم اعصاب سرنوشت نیست: اختلالات در سازوکارهای عصبی مرتبط با اعتیاد محدودیت هایی را در توانایی انتخاب فرد ایجاد میکند اما آنها را از بین نمی برد. بهعلاوه، تمرکز عامدانه در بررسیهای شورانگیز نقاط خاصی در کارکردهای مغز معتاد باعث رهاشدگی معتادان در تاریکی، انحراف پزشکان، سیاستگذاران و گاهی اوقات خود بیماران از نیروهای محیطی و روان شناختی می شود که نفوذ زیادی بر آنها دارد.
پینوشتها
[۱] Golden Flow Operation 1971
[۲] -اولین ساختار تحقیقاتی اعتیاد و بخشی از موسسه ملی سلامت
برای مطالعه این مقاله به زبان اصلی کلیک کنید…
بازنشر این مطلب صرفاً با ذکر منبع «کادراس» بلامانع است.