تحقیقات نشان میدهد، تقلید از رفتار والدین، درونی سازی ارزشها و رفتارهای خانواده و شیوههای کنترل اجتماعی و انضباطی والدین، آمادگی فرزندان را برای مصرف مواد متاثر میسازد. به عبارتی سبک تعامل خانوادگی به عنوان یکی از مکانیزمهای تاثیرگذار بر سبک دلبستگی بسیار حائیز اهمیت است. وجود مشکلات خانوادگی و ارتباطی بیشتر در سبک تعامل خانوادگی افراد مبتلا به اختلال مصرف مواد، فراوانی بیشتر سبک دلبستگی ناایمن در فرزندان این خانوادهها را توجیه میکند.
همانطور که به فرزندان خود درباره نحوه دوچرخه سواری، درست غذا خوردن و نحوه استفاده از کلاه ایمنی آموزش میدهید، به آنها نیز در مورد انواع مواد و داروهای اعتیادآور آموزش دقیق بدهید.از آنجا که ریسکپذیری بخشی از زندگی کودکان و نوجوانان است، اغلب آنچه را آنها نیاز دارند بیان نمیکنند و تنها درصدد تامین آن برمیآیند، آنها از قضاوت هراس دارند. از این رو نباید طوری رفتار کرد تا فرزندان مخفیانه کارهای خود را انجام دهند، به کودکان باید این اطمینان را داد که بدون اینکه مجازات شوند میتوانند در مورد مشکلاتشان صحبت کنند.
باید دانست بحث در مورد اعتیاد و مواد مخدر با هر فردی به ویژه کودکان ممکن است خودمختاری، استقلال و رضایت شخصی آنها را تحت تاثیر قرار دهد. بنابراین باید در مورد مصرف مواد یا نوشیدن الکل به نحوی صحبت کرد که تاثیر مصرف آنها بر زندگی کودکان مجسم شود.
بر اساس مطالعات انجام شده، بیتوجهی مادر نسبت به نیازهای فرزند باعث میشود خودتنظیمگری با موفقیت انجام نشود و ساختارهای روانی مرتبط با کنترل درونی رفتار شکل نگیرد؛ خودتنظیمگری به تلاشهای خود برای تغییر موقعیت شامل افکار، هیجانها، تکانهها، امیال، رفتارها و فرایندهای هیجانی گفته میشود. به عنوان مثال میان افراد مبتلا به سوء مصرف مواد، محرومیت اجتماعی بیشتر، خود تنظیمگری پایین و استرس بیشتری وجود دارد، در مقابل افراد با خود تنظیمگری بالاتر در مواجهه با شرایط استرسزا بهتر از خود در مقابل آسیبهای اجتماعی مانند اعتیاد محافظت میکنند.
بنابراین افراد دارای خودتنظیمگری پایین به امور و اشیای بیرونی وابستگی پیدا میکنند و مصرف مواد یکی از شیوههای جبران کمبودهای درونی آنها محسوب میشود. از این رو، میتوان از تجربیات آسیبزای دوران کودکی که مربوط به سرخوردگیهای شدید در ارتباط با مادر است به عنوان یکی از مکانیزم های تاثیرگذار بر سبک دلبستگی استفاده کرد. بیتوجهی بیشتر مادر نسبت به نیازهای کودکان در دوران کودکی در خانوادههای مبتلاء به اختلالهای مصرف مواد، فراوانی بیشتر سبکهای دلبستگی ناایمن در فرزندان این خانوادهها را توجیه میکند.
نهایتاً افراد دارای سبک دلبستگی ایمن هنگام مواجهه با استرسهای هیجانی به جستجوی حمایت اجتماعی میپردازند در حالی که افراد دارای سبک دلبستگی ناایمن برای خود تنظیمگری عاطفی به روشهای دیگر مانند مصرف الکل با مواد روی میآورند.
عواملی متعددی مانند وجود فقر مالی، مشکلات خانوادگی و تربیت نادرست فرزندان، اختلاف زناشویی، وجود الگوهای نامناسب و تابآوری پایین از عوامل عمده گرایش به اعتیاد میتواند محسوب شود. با وجود اینکه عوامل شروع مصرف ممکن است کنجکاوی باشد؛ عوامل تداوم آن میتواند با سبک دلبستگی ارتباط داشته باشد. جدایی از منبع ایمنی بخش میتواند با گسستگی ارتباط فرد با منابع انسانی اطراف و گرایش او به مصرف مواد برای فرار از ترسها، اضطرابها و… ارتباط داشته باشد. سه سبک دلبستگی ایمن، اجتنابی و دوسوگرا قابل تشخیص است؛ افراد ایمن ضمن تصدیق موقعیت به سادگی از دیگران کمک میگیرند، اجتنابگرها در تصدیق موقعیت و جستجوی کمک و حمایت با مشکل مواجهه میشوند و نشان برجسته دوسوگرها حساسیت بیش از حد نسبت به عواطف منفی و نگارههای دلبستگی است.
به عنوان مثال لازم است تا آنها اطلاعاتی در مورد نالوکسون و زاناکس داشته باشند و بدانند چه میزان از مصرف ممکن است به اعتیاد یا مرگ منجر شود.والدین زمانی که میخواهند در مورد مضرات مصرف مواد سخن گویند، بهتر است با استفاده از سوالاتی از فرزندان به او کمک کنند تا رفتار و دیدگاهش را با ارزشها و اهداف خود در زندگی مطابقت دهد؛ به نحوی که عدم مصرف مواد برای او امری درونی شود.