یکی از مهمترین عللی که میان توسعه پایدار و سلامت عمومی شکاف ایجاد نموده، مسئله مواد مخدر و اعتیاد است. بر اساس گزارش دفتر مقابله با جرم و سازمان ملل متحد مصرف انواع مواد به ویژه کانابیس میان نوجوانان و جوانان یکی از چالشهای اصلی سلامت عمومی در جهان امروز به شمار میرود. در عین حال رسیدن به توسعه پایدار در گرو ارتقاء سلامتی و تامین نیازهای جامعه میباشد و سلامتی حق تمام انسانها است و یکی از عناصر توسعه یافتگی کیفیت وضعیت سلامت روان و جسم جامعه است. همچنین سلامت و توسعه پایدار ارتباط تنگاتنگی با هم داشته و اصولی به هم تنیده هستند که دارای اشتراکات زیادی میباشند به طوری که سلامت مردم اساس صلح و امنیت است.
باید دانست تحقق توسعه پایدار در یک کشور نیاز به توجه جدی به عرصه اجتماعی دارد و اعتیاد در مقابل این دو مولفه قرار دارد. عرصه اجتماعی که نیاز است با تقویت آن سلامت و رفاه اجتماعی متحقق شود در ۷ حوزه مورد توافق است که عبارتند از: دسترسی برابر به امکانات، حمل و نقل آسان و ایمن، مراقبتهای بهداشتی و درمانی همگانی، تامین رفاه اجتماعی، بهبود کیفیت سلامت روانی، جسمی و ذهنی و مقابله با شیوع بیماری های واگیردار. استراتژیهای معطوف به رفاه اجتماعی امری موثر بر جنبه های سیاست گذاری است. امروزه توانمندسازی، محور اصلی توسعه پایدار است. در واقع توانمندسازی جامعه و اقدامهای پیشگیرانه عاملی موثر در کاهش آسیبهای اجتماعی به ویژه اعتیاد است. توانمندسازی به معنای ارتقای مشارکت اجتماعی، همکاری و روحیه کار گروهی، آموزش و توسعه مهارتهای اجتماعی، مهارتهای زندگی و ارتباطی، توانبخشی خانوادهها به ویژه خانوادههای معتاد است.
میتوان جامعه را در حوزههای مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی توانمند نمود. از طرفی باید توجه داشت که هدف از توسعه پایدار عدالت اجتماعی و توسعه است. زیرا بی عدالتی و توزیع نابرابر دستاوردهای اجتماعی موجب تعمیق شکاف طبقاتی، تضعیف عزم ملی و تنزل روحیه تلاش و فعالیت میشود و بر آسیبهای روانشناختی اعضای جامعه میافزاید، در حالی که توسعه پایدار متضمن کاهش فاصلهی طبقاتسریال تقویت عزم ملی، بهرهمندی از افراد خانوادههای سالم و امیدوار است.
به عنوان مثال در افغانستان کشت غیرقانونی خشخاش با شرایط اجتماعی،اقتصادی، سیاسی و مشخصههای زمینگانی و زیستمحیطی مناطق روستایی افغانستان عجین و آمیخته شده است. برای کشاورزان خشخاشکار، کشت این محصول در کشوری که به لحاظ زمینهای حاصلخیز پرآب، محدودیت دارد، درآمدهای نسبتاً بالایی را دربرداشته است. کشت خشخاش محصولی بهلحاظ ارزش مالی بالا و در عین حال کموزن به بار میدهد که برای کشوری با شبکهی جادهای بسیار محدود ایدهال و پاسخگوی تقاضا در درون کشور، منطقه و حتی کل جهان است. شبکه بازاریابی چنین است که اغلب تجار و دلالان سر زمین محصول را خریداری میکنند و از این روی، چالشهای سر راه کشاورزان برای حمل و نقل محصول را که گاه به خشونت در قلمروی آنان میانجامد کاهش میدهند. از سوی دیگر، هزینههای نقل و انتقال و جابهجایی را برای انتقال دیگر محصولات به بازار نیز میکاهند. برای کشاورزانی که بهاندازهی نیازهای اولیهی خود زمین کافی ندارند، رونق و جدیت کار محصول تریاک فرصتهای کار در فضایی خارج از زمین شخصی ایجاد میکند نظیر خشخاشکاری شراکتی و یا دروکاری روزمزد و یا برای افرادی که سرمایهی بیشتری دارند، بهعنوان کشاورز پیمانکار که زمینهای دیگران را اجاره میکند.
به رسمیت شناختن اینکه کشت غیرقانونی مواد مخدر در بسیاری از مناطق روستایی افغانستان به نفع بسیاری بوده است، همانگونه که در سایر کشورهای مبدأ نیز به آن ترتیب است، چالشهای نهادی و مفهومی را در برابر جامعهی توسعهگرا قرار میدهد بهویژه زمانی که بهدنبال شناسایی راهی سازنده و مداوم برای انجام تلاشهایی بهمنظور کاهش تأثیرات منفی تولید تریاک هستند. برای مثال، برای حمایتکنندگان توسعهگرایی که پیوندهایی با اجماع واشنگتن و تأکید بر راهحلهای مبتنی بر بازار دارند، مداخله و تلاش برای تضعیف یکی از چند حلقهی زنجیرهی ارزش در محیطهای دارای مناقشه که بر محصولات مخدری غیرقانونی متمرکز است غیرعقلایی است. در عوض، حامیان برنامههای توسعهگرا مانند آژانس آمریکایی توسعهی بینالمللی (USAID)، دپارتمان توسعهی بینالمللی انگلستان (DFID)، نگرششان «کار با بازار» است و مداخله را تنها زمانی که «بازار به نفع فقرا » کار کند جایز میدانند. با اینکه مقصود ممنوعیت تریاک است، هدف حامیان تخریب و نابودی کامل بازار نیست، اما پرسش اصلی این است که آیا این مقصود دستیافتنی می باشد یا خیر؟